۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

قشنگ اینه که...

این چندوقت انرژی منفیم زیاد شده و خودم حس میکنم  باید یه تکونی به خودم بدم

چقدر خوبه که ادم انرژی مثبت خوبی داشته باشه.. خیلی وقتا مشتری ها این حسو بهم دارن ولی بعضیا خیلی خوبن...

یه مغازه هست همیشه میریم ازش کفش بگیریم فروشنده اش یه اقای جوون ورزشکار ک به شدت خوش برخورد و محترمه..

امروز رفتیم برا همسر کتونی بگیریم متوجه شدیم گوشه ابروش یه زخم خیلی بد ترمیم شده هست که چندماه پیش نبود.. زخمه معلوم بود خیلی شدید  بوده و نصف ابرو کامل برده

همسرم بهش گفت بلا دور باشه:

گفت: بلا که دوره قطعا خیره همه چی

انقدر ازین جوابش خوشم اومد که با خودم گفتم دمت گرم مرد!

چندوقت پیش داشتم به تفاوت نگاه آدما و زندگیشیون فکر میکردم یه مثال خیلی ساده و دم دستی پیدا کردم

مادر بزرگ پدریم میشه گفت وزنش بالاست چندین ساله عصا به دسته فشار خون داره ولی سال هاست تنها زندگی میکنه و خوب میخوره و حسابی به خوراکش میرسه درعین حال روزانه دو ساعت پیاده روی میکنه که حدود یه ساعت مشخص میره و محاله یه روز جا بندازه..

یه سری بابام بهش گفت مادر زانوت خوبه درد نداری؟ گفت چرا مادر خوب خوبم زانومم گاهی درد داره ولی دردم برای ادم زنده است شکر خدا

ازونور مادر مامانم سالم سالم وزن سبک بدون عصا و هیچی انقدر زندگی به خودش سخت گرفت.. خاله کوچیکم که ازدواج کرد کلا خودشو باخت زانو درد گرفت مراقب خودش نبود زیر بار عصا نمیرفت.. و الان؟ بدون عصا تکون نمیخوره درواقع تکون هم نمیخوره همش دراز کشه فشار خون داره  براش دارو اعصاب میدن و داره الزایمر میگیره‌.

 

 

علی رغم همه اینا کار کردن رو خودت گاهی خیلی سخته...

اما قشنگه که انقدر زندگی زیبا ببینی 

  • ۱۵ پسندیدم:)
  • ۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۲۰ مرداد ۰۲

    پشت هر زن قویی یه مرد حامی بوده!(اقایون بخوانند)

     

    صادقانه به عنوان یه زن بگم: با زن جماعت کار کردن خیلی سخته اما بزارید یه چیزایی رو بهتون بگم..

    من از همون زمان مجردی به خانم ها و روابطشون با همسرشون خیلی دقت میکردم..

    ۱.من زنای زیادی دیدم که قدرت تصمیم گیری و انتخاب برای خودشون در خرید یک جفت کفش هم نداشتن و منتظر بچه هاشون یا دیگرانی بودن که براشون انتخاب کنن و به اتفاق همه این زنا که من دیدم افرادی بودن که بخاطر انتخاباشون در گذشته از طرف همسرشون تحقیر یا شماتت شدن!

    ۲.من خیلی زنا رو دیدم که دیگه شجاعت پشت فرمون نشستن نداشتن چون بعد از یک تصادف یا مورد اینجوری انقدر سرکوفت شنیدن یا استرس و حس عدم توانایی از همسرشون بهشون تزریق شده که دیگه تا ماشین میبینن دست و پاشونو گم میکنن

    ۳.یه مشتری داریم که وضع مالی خوبی دارن و معلومه از لحاظ مالی در رفاهه،ولی به شدت حساس و توداره،این خانم اگر در دو جمله اول نتونه منظورشو بهت بفهمونه(مثلا یه شنیون ساده بخواد توضیح بده) سریعا بهم میریزه و دچار تنش عجیبی میشه که حالت لکنت پیدا میکنه, سه چهار سری که برای کار پیشم اومده و طی هر سه چهاربار به صورت غیرمستقیم از سختگیری بی مورد و حساسیت های شوهرش(انگار که ادم خشک و سختگیریه) بهم گفته وکاملا میشه فهمید این اضطرابش زمانی که نمیتونه منظورشو بیان کنه از کجا میاد!

    ۴.یه مشتری داریم که میاد سالن رس همه رو میکشه سخت گیری بی مورد حساسیت بیجا،  امروز میاد لایت میکنه فرداش مشکی پس فردا رنگ بری و... خلاصه بگم یه دیوانه تمام عیاره، و از بین حرفاش چندباری بیان کرد که همسرش سر موارد خیلی جزئی حساسیت داره و بازخواستش می‌کنه!

     

    اینارو گفتم که بگم چقدر ذات خانم ها مهرطلب و حساسه...

    و بالعکس زن هایی که با مشکل عدم اعتماد به نفس رو به رو بودن و با محبت همسرشون حس میکنن زیباترین زن دنیان:)

    و فکر نکنید یه سری چیزا فانتزی و الکیه و نیازی به بیان و ابراز نیست..

    یه سری چیزای کوچیک جون اضافه میشه برای روزای سخت وغمگین..

    مثلا خودم بخوام بگم اینکه هنوز برای اینکه شبای سرد زمستون موقع خواب همسرم چک میکرد لباسم پهلوهامو بپوشونه تا یخ نکنم دلم غنج میره:)

    واسه همین مورد ساده و کوچیک:)

  • ۱۹ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۸ تیر ۰۲

    برای چی زنده اید؟

    تو بگو..

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۲۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۲۳ خرداد ۰۲

    به خودت زهر نریز

    انسان وقتی صبح با قلبی گرفته بیدار می شود

    و مجبور است قبل از این که بخوابد پانزده ساعت وقت کشی کند!

      دیگر آزادی به چه دردش میخورد؟!  

    سن عقل ژان پل سارتر

     

    +افتادم تو تله کمال گرایی مفرط. وانقدر تنده که باعث کندتر شدن حرکتمم شده.. و انقدر شدیده که فقط همه چیز رو ازار دهنده میکنه و از حالت کمال گرایی موثر و سودمند خارج شده.و به افسردگی منفعل تبدیل شده.. البته که وضعیت مملکت هم بی تاثیر نیست.. دلم میخواد با بی‌خیال با دلخوشی بیشتر زندگی کنم به قولی:

    تو بی خودی این قدر به خودت زهر نریز. 

    تمام می شوی.

    مگر آدمیزاد چیست؟ 

    می گویند از سنگ سخت تر است،  اما از گل هم نازک تره. 

    تو خودت را کاهیده ای!  

     

    کلیدر محمود دولت آبادی

  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۶ خرداد ۰۲

    به عبارتی:دیگی که برای من نجوشه میخوام سر سگ توش بجوشه!

    نمیدونم شما هم متوجه شدید یا نه ؟

    اما این روزا یه سطح شدیدی از خودخواهی و بی مسئولیتی بین مردم به وجود اومده.

    بی توجهی به قوانین شهروندی، عدم رعایت حقوق اجتماعی، رانندگی های وحشتناک و...

    به عبارتی بیخیالی کامل به مسائل اجتماعی که رفاه سایرین رو در بر میگیره... شمارو نمیدونم اما چند وقته این مسئله زیادی برام بولد شده

    و تنها دلیلی که بهش میرسم آدم های سرخورده ای که برای خیلی چیزاها دوندگی کردن و دیدن نتیجه ای نداره..

    و به عبارتی حس میکنن اب از سرشون گذشته لذا ما که داریم غرق میشیم جهنم بقیه..

    یه چیزی تو مایه های عنوان پست..و لین منو خیلی میترسونه

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۰۲

    خسته‌..

     

    این روزا سگ سیاهی افسردگی با یه دسته گرگ وحشی انگار همدست شده زده به قلب مردم

    سعی میکنم ازش پیش همکارا حرف نزنم ولی وقتی پیش هرکدوم میشینی میبینی همشون همینن ...

    یجورایی انگار تعادل دلخوشی و سختی بهم خورده... شایدم نگاه ما به نیمه خالی زیادی خشک شده...

    فقط با خودم فکر میکنم شاید این روزا همون روزایی که باید خودتو هول بدی سختی بکشی. خلاف میلت در تکاپو باشی تا بگذره...

    و همینجوری دارم میگذرونم.

    امروز یه مشتری جدید اومده بود یکم اذیت کرد تا کارش انجام شه ازونور یه مشتری دیگه اومده بود و انگار شش ماهه به دنیا اومده بود و مهلت نمیداد کار مشتری زیر دستم تموم شه..

    جالبه اخر کاری به همکارم میگفت ماشاالله این خانم چقدر ارامش داره و آروم برخورد میکنه با مشتری

    جالبه بگم این خانوم آروم امشب تولد دعوت بود و یکساعت داشت اماده میشد ولی کمتر از پنج دقیقه به رفتن حس کرد تو اون مهمونی جایی نداره و نرفت.. و خب الان که داره این متن مینویسه در کنار این سگ افسردگی برا خودآزاری بیشتر به خودش یادآوری میکنه که حسش درست بوده و کسی زنگ نزده ببینه چرا نیومده:)

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۲۷ فروردين ۰۲

    از هر دری سخنی...

     

    این روزا شبیه یه توفانه، که راحت میتونه از ریشه درت بیاره..

    احساس بی ریشه بودن خیلی حس بدیه.. اینکه خودتو وسط شلوغی گم کنی..

    کلافگی حس بدیه...

    امیرحسین دوسالشه مریض شده بود مطب دکتر حالش بد بود کوفته بود ولی نمیخواست به این کوفتگی تن بده ولی نمیدونست چجوری؟

    داد میزد آخه من چیکار کنم؟؟؟

    کلافگی بنظرم این شکلیه. مدت هاست اینجور وقتا خودمو امیرحسین دوساله ای میبینم که کلافه است و نمیدونه باید چیکار کنه..

    امروز سالن بحث ظلم به اسم اسلام بود یکی میگفت نرید مراسما تا اینا اینو تو بوق و کرنا نکنن.. گفتم به این فرمون پیش بریم بخاطر اینا باید کل اعتقاداتمومو  ببوسیم بزاریم کنار پس!نمیشه که..

    فکر مهاجرت فکر عجیبیه شبیه چاقو دوسر تیزه شبیه همون کلافکی اخه من چیکار کنم..

    یه سرش فکر آینده آرامش بیشتر و پیشرفت و بچه آینده و... است، یه فکرش اما خانواده.. تصور دور شدن از خانواده و هزار فکر دیگه همین الان میتونه اشکمو در بیاره.. به بازگشتی که شاید عزیزات نباشن..

    یه روز سفت و سخت میشم که رفتن بهتره، شب با فکر کردن به عزیزام کلا با اشک منتفیش میکنم

    الان که زیر آسمون خدا نشستم و نسیم خنک میوزه..

    با خودم جوشن زمزمه میکنم.. و حس می‌کنم چقدر امیرحسین دوساله ام

    چقدر دلم میخواد وسط این توفان خدا بندم کنه به یه جای خوب..

    خدایا ما ریشمون خیلیی سست تر از ادعامون بود، ببین منو سرگردونم کلافم..

    مارو بند یه ریشه محکم کن...

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۲۱ فروردين ۰۲

    ختم قرآن ماه رمضان

     



    با سلام
    به مدد الهی قصد داریم برای هشتمین سال متوالی، در ماه مبارک رمضان با همراهی همدیگر چندین ختم قرآن به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و حاجت روایی شما شرکت کنندگان داشته باشیم.

    به دلیل اعمال نظم در برنامه ریزی و عدم تکراری بودن سهمیه هر فرد در طول ماه مبارک، میزان سهمیه روزانه ای که هرکس برای خودش اعلام می‌کنه ثابت هست و قابلیت تغییر در طول ماه رمضان ندارد.

    برنامه روزانه قرائت قرآن، هر روز از طریق کانال ختم قرآن و وبلاگ رمز حیات در این صفحه ( لینک ) اطلاع‌رسانی می‌شه.

    جهت شرکت در این ختم قرآن، لطفا نام خودتون همراه با سهمیه قرائت روزانه تون که می تونه از یک صفحه تا چند جزء باشه رو در قسمت نظرات همین پست بنویسید.

    مهلت ثبت سهمیه از هم اکنون تا روز آخر ماه شعبان (۲ فروردین)

    بابت اشتراک این پیام با دوستانتون، سپاسگزاریم. 🌹

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۰ اسفند ۰۱

    هرکس که نداند و بداند که نداند...

    بعضی وقتا از گذر عمر میترسم، از پا به سن گذاشتن میترسم..

    به خودم میگم نمیدونم بعضی چیزا تو ذات آدمه یا نتیجه گذرسنه..

    بعضی رفتارای آدم هارو میبینم واقعا تاسف میخورم.. کینه دوزی، دلخورشدن و بحث کردن سر چیزای الکی، پشت سر این و اون حرف زدن خاله زنک بازی و منم منم کردن...

    خدا کنه درست سر بزنگاه بتونیم مچ خودمونو بگیریم...

    نشه و بگذره و‌نفهمیم شدیم یکی بدتر ازونایی که ازشون بدمون میومد..

    یا اونقدر غرق بشیم که با همه این اخلاقای بد همچنان فکر کنیم خیلی ادمیم و بقیه بدن

  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۹ اسفند ۰۱

    سزار بی ن....

    سلام سلام از اونجایی که کلی نوشتم و با یه اشاره بیان جان همش پرید ترجیح دادم با ریکوردر گوگل صحبت کنم تا اون برام همه چیز را تایپ کنه

    و امیدوارم که خوانا باشه.

    میخواستم براتون راجع به قضیه این چند وقت ها و سرویس شدن دهن مبارک صحبت کنم هرچی با خودم فکر می کنم میبینم که طی سه سال گذشته سه بار شدیداً حال و روزم خراب شد و کارم به بیمارستان کشید و در پس پرده هر سه تایی اونا یه سزاار بود اولیش برمیگرده به زمانی که با همسر رفتیم ولیعصر و یکی از کافه های پشت دانشکده هنر سزار گرفتیم چشمتون روز بد نبینه من مسموم شدم و حال و روزی داشتم که نگم براتون

    دومین مورد برای جمعه پارسال همین موقع ها بود که از محل کار رفتم میخوش یه دونه پیتزا گرفتم و از اونجایی که هوس سزار کرده بودم یه دونه سالادسزار گرفتم چند قاچ از سالاد خوردم اما سردرد شدیدی گرفتم گفتم یه چرت میزنم تا سرم بهترشه و بعد برسم خدمت سزار اما سردرد همانا و بدتر شدن درد همونا چشمتون روز بد نبینه کرونا گرفتم چه کرونایی..

    و نگم که شب سختی رو پشت سر گذاشتم و عطای اون سزار را به لقایش بخشیدم

    سومین مورد میشه ۲۰ بهمن همین امسال اون روزی که تصمیم گرفتم با کاهوی عجیب و جدیدی که همسر گرفته بود یه سالاد سزار درست کنم درست کردم و بردم سالن و خوردم اما یک سردرد خیلی شدید گرفتم و از اونجایی که سخت مشغول کار بودم یه قرص خوردم و به کارم ادامه دادم تا اینکه همکارم اومد داخل و با تعجب بهم گفت چرا چهره ات این شکلیه و آنجا بود که توی آینه به خودم نگاه کردم و دیدم وای صورتم تیکه تیکه ورم کرده و اومده بالا تمام سینه گردن و دست هام کهیر زده و دونه های قرمز رنگ زیادی روشه چشمتون روز بد نبینه تنها اون شب پاشدم رفتم بیمارستان همسر نبود و اقوام هم کسی تهران نبود آمپول ضد حساسیت زدم یا آمپول ضد درد و ضد تهوع فردا صبح با چهره‌ای به مراتب ورم کرده و دونه های بیشتر و بیدار شدم قیافه ترسناک و عجیب بود نگم براتون دیگه خلاصه اون چند روز را با مصرف هیدروکسی زین و داروهای ضد حساسیت به هر بدبختی که بود گذروندم تا دوشنبه هفته بعدش که تصمیم گرفتم با باقی مونده اون کاهوی سالاد درست کنم برای همسر حین خرد کردن کاهو بود که با خودم فکر کردم این کاهو من بار اول بود که میخوردم

    متاسفانه این دفعه هیچ کدوم از آمپول های ضد حساسیت و هیدروکسیزین جواب نداد کار به جایی کشید که از شدت خارش و ورم صبح ساعت ۶ راهی بیمارستان و کلینیک حساسیت شدیم. ۶ روز کورتون خوردم و داروهای مشابه اما همچنان خارش دست شدید و ورم مفاصل که مجبور بودم باهاشون کار کنم و همین ورم باعث درد دست هم شدد خلاصه از حال روز الان نگم برات خارشم از دیروز یک ذره بهتر شده اما درد دستم و ورم مفصل های دستم همچنان سرجاشه مورد دیگه هم بهش اضافه شده مثلا سه روزه که گلوم و بینیم گرفته که نمیدونم اثرات ضعیف شدن بدن در اثر کورتنه یا  ویروس جدید دیگه خلاصه این روزا اگه کسی بیشتر از سه بار بهم بگه خوبی اشک دم مشکم در میاد

     

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۶ اسفند ۰۱