۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

سرتان را زیر برف نکنید!این یک حقیقت است.

یبار یه نفر یه حرفی بهم زد،خیلی برام گرون تموم  شد،خیلی بهم برخورد
امروز با دوستم رفته بودیم بیرون جلوی این عروسک فروشیا ادا در میورد دوستم و داشتیم میخندیدیم یاد اون حرف افتادم دیدم تو این موقعیتم میشه اون حرف زد.
میخوام یه حقیقت تلخ بگم بهتون،کاری به درست و غلط بودن دوستی ها چه از لحاظ شرعی و عقلی ندارم خصوصا با پسرایی که داریم میبینیم که حتی عرضه ندارن پای حرف خودشونم وایسن (آقایون برنخوره به شما خوبان!من اکثریت مدنظرمه، هرچندکه ادم خوب پی این چیزا اصلا نیست!بماند) خلاصه!
اینو میخواستم بگم اگر شاغل نیستید که پولتون برا خودتون باشه،و از پدر مادر پول تو جیبی میگیرین، باید عرض کنم خدمتتون که حرام است!اون پولی که میدید و اون وسیله ای که برای دوست پسر یا دخترتون می گیرید حرامه:)
چرا ؟؟ برید به پدرمادر پدرتون بگید میخواید برای دوست پسر یا دخترتون کادو بخرید اگه گفتن آفرین بخر،که بفرمائید
و اگر حتی جرئت ندارید بگید شک نکنید در حرفم!
پولی که پدرتون زحمت میکشه و پول تو جیبی میده که در رفاه باشید قطعا برای نیت کادو دادن به چنین فردی راضی نیست،و وقتی راضی نیست یعنی حرام:)
والسلام


#کامنت هارو جواب ندادم شاید،به لطف خودتون ببخشید


  • ۱۴ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۲۴ بهمن ۹۷

    هرچه تبر زدی مرا،زخم نشد جوانه شد

    آه در سینه ام یخ زده

    درد خشکی در سینه ام میپیچد.

    انگار دیگر خودم را هم نمیشناسم،قالب تهی کرده ماتم برده است..

    نفس هایم خسته با درد خارج میشوند،انگار ریه هایم هوا را عاجزانه تمنا میکنند

    گنگ مانده ام نه که جان رفتن داشته باشم،نه!رمقی نیست.دلم اما لجوجانه میل به تنها رفتن دارد

    نمیشود دوید،رفت،تمام شد.دیر زمانیست نایی نمانده

    باید آرام آرام جان کندو رفت

    اشک در پشت چشمانم خشک شده..شبیه ابری که نیامده برود،دلمرده ترم میکند..

    اینبار هم تبر در دستان خودم..باید به ریشه ی جانم بزنم...

    کار سختی است ولی نمیدانم این خودآزاری لجوجانه از کجا قلبم را چنگ میزند..

    نمیدانم..اما باید رفت شکست تمام شد،شاید...

    آه در سینه ام یخ زده

    درد خشکی در سینه ام پیچیده

    تبر در دستانم از هوس جانم برق میزد

    دلم میلرزد اما شبیه کسی که خودش را بغل گرفته دلداری میدهد

    با صدایی لرزان به خود میگویم

    هرچه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد

    و تبر که در میان زمزمه بالا میرود و به جانم مینشیند..



    +چرا نوشتم؟نمیدونم،فقط متوجه شدم وسط ترجمه  کردن یه صفحه سفید اوردم و دارم مینویسم

  • ۱۵ پسندیدم:)
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۱۸ بهمن ۹۷

    ارادتمند بهارنارنج

     

    1

    زیر پستی که زن از کشتن دخترش برای جلوگیری از کشته شدن جوانان دو قبیله صحبت کرده است شخصی نوشته:
    زیاده روی در دین یعنی همین
    حالا سوالاتی که مطرح میشود این است
    اینکه خود زن گفته بخاطر رسوم قبیله است ربطش به دین چیست؟خود شما که در پیشرفته ترین شهر ها هستین چند درصد از اداب عادی ترین امرتان مثل ازدواج مورد تائید دین است؟
    2مگر دین نمک یا شکر است که زیادش ضرر داشته باشد؟اصلا مگر دین زیاد و کم دارد،دین مشخص است برنامه زندگی،هرچیزی فراتر یعنی خروج از دین و هرچیز کمتر یعنی خروج ازدین،و این خیلی واضح است،دین برنامه زندگی است،و حماقت یعنی دین را ضرر دانستن!
    انقدر نگویید مذهبی نماها،نگویید دیگران.مگر کسی را در قبر کس دیگری میخوابانند؟از کی تاحالا سرنوشتمان را بقیه باید تعیین کنند؟اصلا میگویند بپرید در چاه باید بپرید؟این حرفای کلیشه ای تمامش کنیم!

     

     

    2

    هر آدمی هم صبری دارد،مواظب ادبیاتمان باشیم!کسی که به شما لبخند میزند دلیل براین نیست که شما شورش را در بیاورید!حدمان را بدانیم تا دوست بمانیم!
    دلیل نمیشود مراعتمان را کردند از خدا بخواهیم و هی با هر ادبیاتی چه شوخی و .. به دیگران توهین و یا هر حرف دیگری بزنیم،همانقدر که تا امروز مرا خوشرو دیده اید که در شادی هایم شریکتان میکنم و درد دردهایم به قدر وسع شریک میشوم به همان میزان به حریمم جسارت شود تند میشوم!دیده اند،میدانند!

     

    +به خودتان نگیرید،گرفتید هم گرفتید من موظف توجیه کسی نیستم!:)

     

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷

    شب نوشت


    1

    اجازه بدین من محبوبه رو خرد خاکشیرش کنم

    بی مقدمه زنگ زده گوشیشو داده به باباش،

    بعد عین این دختر پسرای17/18ساله که بار اول به هم زنگ میزنن خجالت میکشن سکوت میکنن:|

    تا یکم به مغزم فشار اوردم حرف زدم

    خدا خفت کنه:|

    ولی بین خودمون باشه صدا باباش خیلی خوب بود،نگفته بود باباشه فکر میکردم دارم بایه پسره 26/26ساله حرف میزتم:دی


    2

    داداشم برداشته توی جمع میگه بزارید یه جمله قصار از خواهر گلم بگم بهتون،میفرماید: الاغ به الاغیش (بیشعوریش) شعورش از تو بیشتره!

    تقصیر خودشه عصبانیم میکنه:|


    3

    ای اونهایی که جلو من خودتونو جمع میکنید مثل کبک باد میکنید قیافه میگیرید که خیلی خانم و باشخصیتین

    فک کردین خیلی خانومین و من بهتون حسودیم شده؟سخت در اشتباهین

    من هنوز مامانم میگه بیا از رو فرشا تو حرم بریم میگم نه از رو سنگا بریم چون میخوام کلش کلش

    مثل اسکی خودمو بکشم رو سنگا!

    تازه مثل گربه شرک وسط دعای مامانم برا اینکه از تو این خواستگارا یه آدم ایده ال پیدا شه تا منوبده ببره راحت شه از دستم میزنم بهش وگیر که من بستنی میخوام:|

    بعله


    +بچه ها من مشهدم،خیلی یوهویی:|

  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۲۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۱۲ بهمن ۹۷

    تنهایی من..


    -دقت کردی وقتایی که ناراحتی،چقدر باید نازتو کشید آخرشم حرف نمیزنی؟

    +یکی دیگم اینو بهم گفته بود..

    -بابا تو دختری خیر سرت یکم گریه کن ناز کن الکی ناز بیا گریه کن.

    +اینم آشناست،یکی گفته:)

    -میخوای به همین وضع بمونی؟

    +نه،تصمیم دارم ازین ییشتر برم تو لاک خودم..دیگه دلیلی به گفتن همونم نمی بینم

    -دق میکنی،نمیشه که آدم فقط وقتی حالش خوبه بگه بخنده یا از دغدغه های سرسریش بگه نهایت.اونوقت وقتی داغونی ققط لبخند میزنی و هرچی بگن میگی...

    +بله .ممنون:)

    -باش

    +:)


    +:)

    تنهایی من،تنهایی غنچه ایست،که زمستان باز شد...

  • ۲۰ پسندیدم:)
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۹ بهمن ۹۷

    ما اینیم😎😂


    یعنی عاشق مادربزرگ و دوتا خاله کوچیکمم،تا من بی حالم،خستم،یا زیاد میخوابم

    به مامانم میگن سمیرا چشه؟چرا حال نداره؟چرا انقدر بچه رو اذیت میکنین؟

    نکنه خواستگار داره دارین تحت فشار میزارینش؟

    یا مادربزرگم تا مامانم گیر میده میگه ناشکری نکن تورو خدا،قدر بچه رو بدون،حیفه این دختر اذیت کنی.

    اذیتش نکن،خدا قهرش میاد!😂


    +لعنت به سردرد

  • ۱۹ پسندیدم:)
  • ۱۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۷ بهمن ۹۷

    یاسمین

    پارسال وقتی فهمیدم باور نکردم،فکر کردم بازم یکی از شوخی های مسخره است.

    اما وقتی اگهی ترحیمشو دیدم شوک شدم..

    تنها چیزی که به ذهنم میومد یه کلمه بود،چرا؟؟؟

    وقتی پرسیدم گفتن از دانشگاه میاد ومیگه سردردم میخوابم و فردا هم دانشگاه نمیرم،فردام وقتی میرن بیدارش کنن..

    ترسیدم نه که باورم شده باشه نه ترسیدم راسته باشه و به دلیل دیگه ای مرده باشه،یعنی خود..

    حتی وقتی مراسم سومشو رفتیم به ادمای دورو برم نگاه کردم و گفتم میشه همش ادا باشه؟

    مراسم تموم شد و رفتیم بهشت زهرا..

    وقتی عکسشو دیدم انگار تازه فهمیدم مرده..

    بهت زده بودم..

    به مادری که تنها فرزندش فوت شده بود..

    نمیدونم چطور گذشت..

    رفتیم تموم شد..

    این روزا ولی دلم میخواد برم دوباره پیشش..

    این روزایی رو که عجیب به یادم میاد،جوری که یادم میره نیست ..

    چند وقته وقتی دنبال ادمایی میگردم کمکم کنن یا مدلم شن یکیش اونه که به ذهنم میاد،یا وقتی خیابونم و میگم الان یه آشنا ببینم حس میکنم ازونور خیابون بایه شال روشن که فقط به صورت خودش میاد،میاد طرفم..حتی در لحظه هم یادم نمیاد نیست..یکم میگذره و بخودم میام که ااا پارسال..

    تمام این مدت میگم..

    هی دختر؟؟چی میخوای از من؟چرا انقدر به یادم میای؟


    +دوست داشت بهش بگیم سارا:)

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۴ بهمن ۹۷

    گول نزن..


    هیچوقت درک نکردم واژه ی نمیرسم رو..

    وقتی کسی که دوست داره برات وقت نداشته باشه..

    یعنی یه ادم توی 24ساعت روز برا ادمی که دوسش داره قد یه حال و احوالم وقت نداره؟حتی درگیرتریش

    مسخرست..

    یا آدمهایی که مراسمهای مهم یا کوتاهی که وقتیم نمیگیرن رو نمیرن چون درس دارن..

    تمام وقتایی که جلسات روضه خونه همسایمونو میرم و میبینم دخترای همسایمون نمیان نیم ساعتو حتی

    که درس دارن کار دارن خسته ان،تعجب میکنم،میانگین فعالیت و کارشون یک دهم منم نیست(با اغراق البته)

    وقتی سردرد دارم و یه روز دوتا امتحان دادم سه گرسنه میرسم خونه ولی خودمو میکشونم باشگاه..

    بعد میشینم پا درسم و بگن امشب مراسمه میرم نیم ساعت رو..

    شبم گرچه مثل جنازه میوفتم..

    یا وقتی میفهمم فردا آرایشگاه میخواد مبحث مهمی درس بده تمام سعیمو میکنم که تا نیم ساعت قبل امتحان جور کنم برم..

    و آدمایی میبینم که حالشون نذاشته از تو رخت خواب پاشن دل درد بودن دوهفته دیگه امتحان داشتن چه میدونم دیشب دیر خوابیدن سردردن و ماشین نداشتن که بیان

    یا کار داری چند بار بهشون زنگ میزنی خسته ان ،سرما خوردن،پا دردن وبعدشم نمیپرسن چی شد کارت چی بود

    اونوقت من بخاطر تمام چندصبحی که تا8/8:30تو رخت خواب بودم احساس بی خاصیت بودن دارم و حس تلف کردن

    میدونید..آدما وقت دارن تو زندگیاشون..

    منتهی اگه ادعای دوست داشتن دارن و قد یه حال و احوال توی روز براتون وقت ندارن..

    اگه جایی رفتین برای مدت کوتاهی و مکررا بهانه ی کارای عجیب آوردن برای نیومدن

    بدونین دلشون باهاتون نیست

    بدون شوقی برای بودن تو اون مکان ندارن

    یا حداقل تو اولویت هاشون نیست..

    خودمونو خودتونو با بهونه هایی که میارن که میشنویم  که میاریم و میگیم گول نزنید:)



  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۳۰ دی ۹۷

    یک اتفاق خوب کم دارد..رخ بده!



    کاش نه اندوهی و نه افسوسی،
    که هزار پاره خوشی میبارید بر سرمان
    آرزو کردن که عیب نیست،
    دلم هر گاه و بیگاه
    فقط یک چیز میخواهد
    "خوش خبری"

    +از بهاره کیان افشار با کمی تغییر




    دریافت
  • ۸ پسندیدم:)
  • ۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۲۶ دی ۹۷

    تکNoلوژی


    1میخواستم به پست قشنگ بزارم براتون صندوق بیان ادا درمیاره

    چرت و پرت میگه همش،از شمام همینطوره؟


    2

    خب وقتی نمیتونین یه سایت درست طراحی کنین بیمارین ثبت نامارو اینترنتی میکنین؟

    هیئت همگانی باشمام!وات د فاز؟

    اونوقت از صبح شماره بررسی مشکلات سایت میگیرم مشغوله

    واقعا مگه بیمارین؟


    3

    این ایرانسل چرا لال نمی شه؟؟.هرروز سه چهارتا پیام میفرسته

    اه:|


  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۱۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۲ دی ۹۷