۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

خالی شدم.اخی-____-



بعضی دخترا انقدر خاله زنکن که حالت بهم میخوره..

ولعنت میفرستی به خودت که چرا بهش گفتی احوالت!!

اگر فکر میکنید دختری شبیه مادرش نیست وپیش خودتون.گفتید نه بابا این خوبه و اخلاقای گند مامانشو نداره اشتباه میکنید!

این دختر همون مادر و بلاخره یه جا نشون میده لنگه ی مادرشه..


طرف عادت کرده خودش گندبزنه ازهمه بدتره اونوقت  برا بقیه استاد اخلاق شه..تحفه


ایش:))

آخیش خالی شدم...یه بزم بگم تو دلم نمونه!:دی

بز!

:))

  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲۵ آبان ۹۶

    آه+الحاقیه



    آه ازین جماعت زنده کش مرده پرست!


    الحاقیه, به روزی فکر میکردم که توی مراسمم برای من بگن به نیابت از مرحومه سلام بدیم..

    سلام بر حسین:)

  • ۳ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲۵ آبان ۹۶

    روزنوشت

    1

    انقدر بدم میاد سرکلاس ردیف پشت سرم پچ پچ میکنن!

    یا این فوکول کاکولیا سر بحثای مزخرف میپرن به استاد!

    مگه مزخرف میگن!مگه انقدر چرندیات میگن:/

    بی شخصیتا همشون مزاحم خواب منن!:/


    2

    وقتی فیلم مختار دیدم فهمیدم نفت خاورمیانه و کشورای عرب از کجا میاد!

    اینا همین۷هزار نیروی مختار بودن که کشتنشون!:/


    ایطوری:/

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۲۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۲۴ آبان ۹۶

    خفگی



    _وای سمیرا چه هلویی شدی!

    +بودم!

    _اوه برو ببینم بچه پررو..بچه ها امروز سمیرا معلومه اعصاب نداره طرفش نرید من اینو میشناسم ازمن گفتن بود,

    الان مثل باقی روزا مهربون و خوش خنده نیستا!میبلعه!

    بچه های سال پایینی یکم ازم فاصله گرفتن با حالت تصنعی ترس..

    پوزخند زدم زل زدم بیرون

    +نمیری یاسی!

    _نمیمیرم من تا حلوای تو یکی رو نخورم نمیمیرم!



    +پنجشنبه میرم هفتمش..نه برای خوردن حلوایی که میخواست زودتر بخوره ولی عمرش کفاف نداد!


    چقدر این چندوقت آهنگی خفگی با حالم هماهنگه..

    تن من رگ نداره!تیغ نزن!





    دریافت


  • ۲ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۲۳ آبان ۹۶

    روزنوشت

    1

    از باشگاه اومدیم به مامان گفتم رضایت بده ساندویچ بگیرم..بعداز کلی شرط گذاشتن سرشستن ظرفا ودرست کردن ناهار رفت برام بگیره..

    تامامان با ساندویچ اومد صندلی راننده دادم عقب وبجای پیاده شدن وبعد نشستن روی صندلی کمک راننده.مستقیما پریدم اونطرف تا مامان برونه من بخورم:دی

    ظرف کمتراز ۵دقیقه کل ساندویچ بلعیدم..وهرچی مامان گفت برامنم بزار بادهن پر میگفتم نه برات خوب نیست.چرب ضرر داره:/

    پشت چراغ قرمز مامان زل زد به من و زد زیر خنده و تا دم در خونه این جمله تکرار کرد:

    خیلی باحالی سمیرا خیلی بامزه ای میدونستی؟:)))


    2

    عاغا دلم یه ماشین با سیستم صوتی قوی میخواد که اهنگ معشوق پازل بند و حمید هیراد بزارم صداشم تا اخر زیاد کنم و بگم..

    دل ای دل ای..دل دل دل دل ای دل ای:/


    3

    هفته پیش دانشگاه سخنرانی خانم فردوسی بود..قسمت اخر پرسش پاسخ بود..

    سوالات :چجور علاقه خودمونو ابراز کنیم؟

    از پسری خوشم اومده چه کنم؟

    رابطه دوطرفه داریم و...

    کم کم داشت حالمان بهم میخورد ازین سوالات مزخرف که ازشدت گرسنگی رفتم ناهار..و قشنگ یه نصفه نون ظرف پنج دقیقه خوردم وبالقمه اخر میگفتم برم سلف آزاد اگرغذاش خوب بود بازم بخورم:|

    والا علاقه چیه؟

    تا ترم هفت و هشت وقت عاشق شدن هست..عاشق یه مشت دانشجوی بیکارمیشید ازکجا بیاره هزینه کنه براتون هان؟نه میخوام بدونم:/

    جمعش کنید باو:/



  • ۷ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۰ آبان ۹۶

    پر پرنده


    شما هم هرشب..

    پری از بالشتتان میروید؟

    زیر سر شما هم هنوز..

    پرنده ای به زندگی

    امیدوار است؟



    رسول ادهمی

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۱۷ آبان ۹۶

    وقتی روت نمیشه:)))هرکی رمز خواست بگه

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۱۵ آبان ۹۶

    دلم کمی آغوش خدا میخواهد


    ازون وقتا که از خدا یه لبخند مهربون و دلسوزانه میبینی..

    وقتایی که ذهنت خستست..

    دلت شکسته..

    وفقط فقط دلت خدا بخواهد..



    +شاید خنده دار باشه براتون..

    ولی گاهی خدارو انگار ببینم..درعین حالی که نمیبینمش..

    حسش میکنم دقیقا شبیه همین لبخندی که شده عادتم..

    :)

  • ۱۳ پسندیدم:)
  • ۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۴ آبان ۹۶

    کاغذ مچاله..


    روی زمین اگر کاغذ مچاله میدید..

    برمیداشت و میگفت,

    همیشه نامه هایی که آدم ها نمیفرستند..

    خواندنی ترند..


    رسول ادهمی



    +موافقید نه؟:)

    +عکس همینطوری:/


  • ۴ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۱۳ آبان ۹۶

    خدا پا داره؟؟



    مادرم خاطرات را ورق میزند..

    خطاب به خواهرش میگوید..

    یکی از سوالات همیشگی سمیرا که کلافه یمان کرده بود این بود:

    خدا پا داره؟خدا چجوری رو دیوار راه میره؟؟

    دست بردار هم نبود..

    ..

    میبینی خدا؟؟همیشه همینطور بود..

    همیشه خواستم برای خاطر دلم هم که شده پایت را به میان داستان بکشم..

    هربار خواستم تو پا درمیانی کنی!

    من بندگی نکردم اما دلم میگفت تو خدایی میکنی!

    وامروز که همه دنیا حبس شده برایم..

    پر پروازم شکسته..

    پای دلم لنگ است..

    به یاد همان کودک خاطره ها پیش خودم میگویم..

    خــــــــــــــدا پـا دارد؟؟



    +دلخورم ازینکه بیشتر از دوماهه هر پنجشنبه میخوام برم گلزار وهربار نمیزارن وبرنامه میچینن و بعد معطل میکنن و این موقع که میشه برنامشونو کنسل میکنن!

    +واقعا دل و دماغ پاسخ دادن به کامنت نیست..ببخشایید دوستان:)


  • ۵ پسندیدم:)
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۱۱ آبان ۹۶