۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

زنانه..


کم نگفته باشم...

همه ی مرد ها..

یک بار در زندگی..

زنانه گریسته اند..

زنانه اشک هایشان را پاک کرده و..

زنانه..

به مرد درون آیینه دل سوزانده اند..



  • ۷ پسندیدم:)
  • ۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۳ تیر ۹۶

    خواب

    چه جدال نفس گیریه بین من و لذت خواب..

    مردمک چشمام میلرزه..دراینحد خوابم میاد:/

    تجربه ثابت کرده آلارم گوشی من فقط صبحایی کار میکنه که من خودم قبلشش ازخواب پاشدم..

    ودرست زمانی زنگ میخوره که من درحال صرف صیغه ی بلعت میباشم:/

    تا منو ازسر سفره صبحونه بلند کنه..عقده ای:/باقی صبحا چرا زنگ نمیزنی؟

    چشم نداری ببینی من یه صبح صبحونه بخورم؟

    اصلاهم این رفتارای توام باخشونت ربطی به اینکه داداشم یه گوشی گرون خریده نداره:|


    +کاش یکی یه پارچ آب خالی میکرد رو من:|


    الحاقیه

    کاش از خدا یه چیز دیگه خواسته بودم:/

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۳ تیر ۹۶

    دست نوشته ی بغض آلود


    بازی دنیا را میبینی؟؟

    انگار نشسته به تمام زخم هایمان ریشخند میزند..

    داستان آشناییست..

    داستان دختر بچه ای که وقتی حتی سه سال هم نداشت رخت و بالشش را برمیداشت و به اتاق دیگری میرفت تا تنها بخوابد..

    مثل دخترکان دیگرنبود.. دوست نداشت  در آغوش مادر یا هرکس دیگری بخوابد..

    یا به هر بهانه ای خودش را برای بقیه لوس کند تا نوازش شود..

    دخترکی که اصرار داشت ثابت کند مردانگی ها دارد و ضعیف نیست!

    وقتی درد داشت..زخم که داشت..با تمام کودکی هایش گره اخم هایش را محکم تر میکرد و بیشتر در قالب مرد درونش فرو میرفت و..

    سکوت میکرد..

    همیشه همینطور است..دخترک بغض که میکند لال میشود..

    هزاران بار هم که تکانش بدهی صورتش را هم سیلی بزنی لال میماند...

    آخر می دانی بغض انبار شده در گلویش با اولین کلمه رسوا میشود..

    ومردانگیی که با قطره قطره اشک هایش میرود..

    تو خوب میدانی!

    مرد تنهایی دخترک, تو خوب مرا میشناسی..

    درست در تاریکی تنهایی هایم قطره قطره از چشم هایم میباریدی و بعد گوشه ای مینشیستی و با همان اخم با غیض نگاهم میکردی..

    همانجا میماندی تا دخترک ساعاتی را فقط دخترک بماند!

    دخترک جا مانده در کودکی هایی که حال میراث تولد مرد درونش بغض های مدفون شده ایست که گاه گاه راه نفسش را میبندند..

    مردانه کوه درد رفتن ها دل کندن و دل شکستن ها را به دوش کشید..

    پای همه نبودن ها ,نا مردانه ها.. مردانه ایستاد بی آنکه حتی کسی بفهمد چندبار شکست..

    میدانی..

    درد تارو پودت را عوض میکند..

    حال دختربچه ی همان روزها بزرگ شدت و روزگاری است که دلش حسرت یک آغوش بی منت دارد..

    جایی که این بی امان بغض ها را ببارد و کسی نباشد که با زخم زبان خنجر به دل خسته اش بزند..

    حتی دیگر برای گریه کردن لازم نیست کلمه ای حرف بزند..

    آنقدر از مرگ آرزوهایش سیلی خورده که بی هیچ حرفی هم ببارد..

    مدت هاست در تمام این لحظات هجوم بیرحمانه غم آرزوی آغوشی را دارد که سر روی سینه اش بگذارد..

    سیر گریه کند..تا آرام شود و خوابش ببرد..

    نه نوازش میخواهد نه دلداری..حتی اگر اخم جواب اشک هایش باشد هم مهم نیست..

    همینکه با صدای کوبیدن قلبی بغض لو رفته راببارد تا خوابش ببرد..

    حسرت چنین خوابی انگار تمام خواسته اش شده است..

    میدانی مدت هاست حتی مرد درونم هم دیگر اخم نمیکند اوهم مردانهپا به پایم اشک میریزد..

    دلم خواهری میخواهد..

    میگویند خواهر نمک روی زخم نمیپاشد..مرهم است..

    اما نه..

    میگویند هیچکس مثل مادر نمیشود..

    اما مادرم هم که...

    آخ میدانی دخترک..

    هیچکس این کوه غم را مرهم نیست...مرد بمان

     


  • ۶ پسندیدم:)
  • ۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۱ تیر ۹۶

    وحشی گری!

    یکی از معایب اینکه پنجره اتاقم روبه اپارتمانه بعضی صداهای ناهنجار وبعضا ناراحت کننده است..

    همیشه صدای خنده یا اون پسرک اوازخون وخوش صدا نمیاد..

    گاهی مثه چندشب پیش صدای دعوا وعربده کشی ها میاد..

    مثله چندشب پیش که قشنگ معلوم بود مرده داره زنشم میزنه..

    انقد داد وبیداد کردن که دلم میخواست پاشم برم لب پنجره داد بزنم:عوضی جای این کارا حیات وحش!اون صدای نکرتو بااون استخون بندی کلفت برای این وحشی بازیا بهت ندادن!

    چی میشه اون عاشقتما شد این حیوون بازیا؟؟

    امشب باز یه واحد دیگه!

    توی این چندوقت این تازگیاست که میشنوم این دعواها رو..

    اه دهنتو ببند!

    دستام از درون درد گرفتن...انگار مغزاستخونم تیرمیکشه مثه همه وقتایی که فشار عصبی بهم وارد میشه..

    چرا؟؟

    چرا از چیزی که خدا بهمون داده برای این وحشی گری استفاده میکنیم هان؟؟

    اه 

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۱ تیر ۹۶

    مستر کاظم به روح اعتقاد داری؟


    ازمن بخوانید..

    هستم اگر خسته ام...


    ولی وژدانن خسته ام...

    :|

    اصن..

    اصن

    تو روح قلمچی:/


    دلم برا نوه داییم تنگ شده:((((

    این بچه بیشترین کلمه ای که درطول روز استفاده میکنه اینه

    کشافط(koshafat)

    :/

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۹ تیر ۹۶

    گفته بودم؟


    گفته بودم چقدر مناجاتای میرداماد لذت بخشه؟؟

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۹ تیر ۹۶

    اگه گفتی وقت چیه؟:دی

    بابا پاشین برین سرخونه زندگیتون..

    انقدرنگین کار ندارم خونه ندارم خانواده ها پرتوقعن!

     دوشنبه هفته قبل خواستگاری دخترعمم بودماهم دعوت بودیم..

    اول یه سکوتی بود بعدمن عین نقل نشسته بودم وسط دونه دونشونو نگاه میکردم بانیش باز روهمه احاطه داشتم قشنگ:دی بعدهمشونم منونگاه که میکردن من خندم میگرفت اونام میخندیدن اصن یه وعضی:))

    ب

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۸ تیر ۹۶

    گیج میزنی جانا! نکندخسته ای؟:))



    امروز که پاشدم نمازبخونم..حس کردم سمت چپ سرم خیلی سنگینه..

    شبیه صندلی شده بودم که یکی رودستش نشسته و هرآن که بیوفته!

    شبش داشتم عربی میخوندم..حالا تجمع همونا درسمت چپ مغزمتعجبم بوده یا نه نمیدونم...اما یکی دوبارخوردم تودرودیوار وسرنمازهمش تعادلم به سمت چپ بهم میخورد! 

    صبح پاشدم گویا پخش شده بود..کلا سرم اضافه میزد:/

    دیدم نه حالم خیلی خرابه..بازحدودای9خوابیدم..الانم که پاشدم بازتعادل درست حسابی ندارم:|

    خلاصه فک کنم تاخود16ام بخاطر3/4ساعت درس خوندن تو ریکاوری باشم..

    خدایا خودت گفتی نیت مومن مهم تراز عملشه ونیکوتر!

    من نیتشو داشتم دیگه قربونت برم عمل انتقال اطلاعات‌ به مغزم باخودت خداجون:دی


    +این پست طنزاست وهیچگونه ارزش دیگری ندارد:دی

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۷ تیر ۹۶

    روزنوشت


    1

    معضل های آقای برادر در نیمه شب های ماه رمضان

    _میگم بز هم میخوابه؟

    +آره میخوابه!همه میخوابن..بگیر بخواب بچه!

    _ولی خدایی وال دیگه نمیخوابه!بره پایین غرق میشه بیاد بالام باید نفس بکشه:|

    :|


    2

    بابام:ببینید باید تابستون امسال ساعت مظالعه ی مشخصی داشته باشید!

    داداش:مزاحم بازی من که نمیشه؟؟

    _شمام بباید ساعت بازیتو مشخص کنی!

    +از من مشخصه که!هر وقت دلم خواست:|



    +از خودم بگم؟؟نگم..هوووف

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۳ تیر ۹۶

    و خدعتنی الدنیا بغرورها...

    خدایا ازبیچارگیم همین بس که تا تو توفیق یه کارخوب بهم میدی..

    این نفس لعنتی چنان مغرور میشه انگار چه خبره..

    خدا خیلی بیچارم خدا..به بیچارگیم رحم کن..نکنه بخوای بگیری تا یادم بندازی نداریمو...


    +دلم گرفته...

    آدم دیگه..گاهی بدجور از خودش خسته میشه..آخ که چه خدای صبوری داریم که هیچوقت ازمون خسته نمیشه:'(

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۲ تیر ۹۶