۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۱۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

به وقت شام یا دورهمی وبلاگی؟!

همینطور بی مقدمه بگم ک پوشیدم که به سانس ساعت4 قرارم با مریم برسم!

پسر خالم بود نشستم کنارشون گفت:میخوای با خاله بیام برسونمت هوا داغه،میری دانشگاه؟؟

گفتم نه سینما،که گفت سینما؟؟؟پس باهمون تاکسی برو:|:))

خلاصه بلاخره رسیدم مریمو دیدم و رفتیم فیلم ببینیم

خب فیلم به وقت شام غمگین بود..من تمام مدت خیره شده بودم و تماشا میکردم و به فین فین مریم گوش میدادم

وبه دوموضوع فکر میکردم

1مریم درعین مهربونی و هیجانی و شیطنتش روحیه حساسیم داره

2الان بچه ها فردا میرن باهم سینما اگه همه مثل مریم حساس باشن چه دورهمی شود:|

بعد قدم زنان رفتیم ازادی  و بعد از خیاطی رفتن من برا چادر رفتیم یه چیزی بخوریم

کلی سعی کردیم با پرستیژ باشیم و نشون ندیم اسمارو بلد نیستیم که مریم زد به در رسوایی گفت اقا اینا چیه؟:)))

به صرف شوخی و خنده و غصه و... خوردیم تموم شد

چی میخواستم بگم دیگه؟:/

فقط همینو بگم که اگه یه سری دیگه فرصتش پیش بیاد باز باهم میریم بیرون:)

راضیم فقط زمانش بیشتر شه:دی



اینجا رو هم بخونید:دی

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۱۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۱۵ فروردين ۹۷

    مترسک کجایی؟


    کسی از مترسک خبر داره؟؟

    تعمیرات مترسک شده مثل این پروژه های شهرداری 

    بابا یه وبه ها سایت آمازون یا سنجش نیست به خدا:|

    اا:|


  • ۶ پسندیدم:)
  • ۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۴ فروردين ۹۷

    از هر دری سخنی:|


    از وقتی اومدم اینجا یاد حرفای فاطمه افتادم 

    که میگفت تو با غیر خودی و کسی که نخوای ارتباط نمیگیری ،نه که نتونی نمیخوای!

    فک کنم کلهم اجمعین با هیچکس حرف نزدم تا وقتی کسی ازم سوال پرسید که اونم کوتاه جواب دادم

    اما با لبخند درحدی که امروز از یه خانم بلند سوال پرسیدم از اجبار همه باتعجب نگام کردن که اا این لال نبود:|

    با این همه آدمی نیستم خودمو بگیرم ولی اصلا خوشم نمیاد کسی سرک بکشه تو زندگی و کارم..واینکه تا وقتی خودم نخوام کسی بخواد حرف بزنم:|

    وحتی وقتی کسی ازم پرسید دانشجویی فقط گفتم بله و اصلا نپرسیدم تو چی:))کلی منتظر بود بپرسم..

    نکته ی دیگه اینکه فهمیدم بعضی ادما پیرم بشن اخلاقای بچه گونه دارن!کل کلای الکی تا فضولی تا اینجا مال منه نه مال منه این واسه من بود و..:|

    همه بهم میگن التماس دعا مامان من زنگ زده میگه خوب می خوابی؟؟:)))

    این دهه هشتادیا بعضیاشون واقعا نوبرن!

    چندتاشون کنار منه،قبلش یکیشون سوال پرسید گفتم نگاه میکنم بهت میگم اومدم جواب بدم خودش دراز کشیده بود رو به دوستش جواب دادم که باهوش نفهمید:|.بعد دوستشو بلند کرد پرسید چی گفت؟اونم که ازون باهوش تر گفت نمیدونم

    بعد گفت منم نمیدونم یه زری زد:|

    :|


    +خودمو کشتم انقئر نوشتما:|حرفم نمیاد:|

  • ۴ پسندیدم:)
  • ۱۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۲ فروردين ۹۷

    keep calm and enjoy this blog:D


    وب جدیدم:دی


    کلیک

    خوش حالم میشم بخونید و غلطامو پیداکنید:|و راهنمایی:|

    :دی

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۱۱ فروردين ۹۷

    برای همه دوستانم..برای خودم!


    تا لحظه ای که چشم انتظارت را خیره آدم ها و دنیایش کنی..

    جز شوری اشک و تلخی زهراگین کامت چیزی حس نخواهی کرد!

    از یک جایی به بعد باید دست از چرا و چطور برداری!

    دنیا جای ناز و نوازش و کرشمه نیست!

    میفهمی؟؟

    باید!

    باید بدانی کسی نیست که زیر بال شکسته ات را بگیرد و بلندت کند!

    کسی نیست که دردهایت را ببرد..

    باورکن هیچکس مرهم دردهایت نمیشود..

    پس چشم ازین جاده نفرت انگیز بردار،منتظر روز یا فردی نباش که با آمدنش دنیایت را عوض کند و تلخی ها را ببرد..

    دست هایت را باز کن..

    خودت را در آغوش بگیر..

    و انقدر دوست بدار که بیرحمی دنیا خاطرت را بهم نریزد!

    باور کن آدم ها ضعیف که باشی،ضعفت را بفهمند تنها ترت میکنند..زخمت میزنند و از باقی وجودت استفاده میکنند!

    قوی باش،

    وباور کن جز تو کسی حالت را خوب نمیکند...وروزی نخواهد امد که همه چیز خود به خود خوب شود!

    میفهمی؟؟

    دنیا ناز و نوازش نمیفهمند!

    دنیا یک جفت پوتین میخواهد برای جنگ..روی پای خودت بایست!تکیه گاه خودت باش!



    برا دوستام...برا دوستای وبلاگیم برا خودم برا خودم برا همه!

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۹ فروردين ۹۷

    هیچکس..


    دست تنهایی ات را..

    به سمت هیچکس دراز نکن!

    تا منت هیچ خاطره ی اشتباهی ای،

    بر سر بی کست نباشد!



  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۷ فروردين ۹۷

    عیداااااانه



    1

    رفته بودیم خونه قدیمی دایی همه دور هم که در کوه دشت  تفریح کنیم،ناهار خوردیم اومدم فرارکنم که خاله ها دستمو گرفتن گفتن برو اشپزخونه پیش فاطمه!
    دوست ندارم کسی بهم بگه فلان کن،گاها حتی شده تصمیم انجام کاری داشتم اما وقتی بی خواهش و لطفا گفتن فلانی این کارو کن از رو لجبازی انجام ندادم
    یکی دوتا ظرفم که نبود..بدتر ازهمه این بود که خاله کوچیکه دراون لحظه میومد دستور میداد:|
    تموم که شد اومدم از جلو مامان ودوتا خاله اخری(سه تا دختر اخرن و باهم خیلی صمیمی)دیدنم و گفتن:به عزیزم خوبی؟
    منم با اون نگاه خاص خودم اینجوری 😒نگاهشون کردم که فقط سه تایی زدن زیر خنده!
    هرروزتان نوروز؟؟


    2

    با دختر دایی نشسته بودیم رو تپه که نمیدونم بحث چی شد که گفت اینا همه از مغرور بودنته!
    گفت قدیما انقدر بدم میومد فرزانه میرفت ظرف بشوره ولی تو نمیرفتی از جات تکون نمیخوردی(اون فرد مذکور فقط برای خانم جلوه دادن خودش و ازین اداها ظرف میشست که ازین کار بیزار بودم،وفقط وقتی میدیدم کسی دست تنهاست کمک میدادم)
    بعد میگفت همش تو دلم میگفتم دختره ی بیشعور مغرور:|حتی زمینم میخوره از دردم میمیره از غرور خم به ابرو نمیاره:|
    من:|

    هرروزتان؟:|


    3
    عاغا هیچکس عیدی نداد!
    گمونم فامیل ما همه کپشن نه_به_عیدی زدن:|
    اهای اونایی که هرسال 500/600تومن عیدی می گیرید!میخواستم بگم ازتون بدم میاد:)))
    ولی از دل برود هرانکه عیدی ندهد!

    نوروز؟:/هرروز؟


    4
    تعجب برانگیز ترین مورد عید امسال یکی از پسر عموهام بود که علی رغم همشهری بودن3سالی بود ندیده بودمش بلکم بیشتر
    قبل اون ما فقط باهم دعوا داشتیم وکلا باهم متفاوت بودیم..
    از لجبازیا و ازاردادنای دیگه که بگذریم همیشه جلو همه به من میگفت حاج آقا منم صداش میزدم حاج خانم:|
    کلا از زمین تا اسمون عوض شده بود:|اصن یه وضعی

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۶ فروردين ۹۷

    تاسف نداره خدایی؟؟؟


    رفتیم جنوب مسافرت3روز..

    سه چیز دیدم خیلی ناراحتم کرد،یعنی به شعور ورگ وطن پرستی و غیرتم برخورد

    1تمام اجناس به بنجل ترین و گرون ترین حد ممکن رسیده بودن..دقیقا مردم بوق فرض کردن!(گرچه عموما نشون دادن...)

    خانم اومده بود میگفت به خدا دیشب اومدم قیمت کردم الان24ساعت نگذشته10 تومن گرون شده!

    2یه پاساژ بود مال چینی ها اومدیم بریم ببینیم چجوریه جلومونو گرفتن،گفتن وسایلتونو بزارید توکمد بی وسیله برید

    انقدر عصبانی شدم انقدر عصبانی شدم..گفتم گمشید بابا(البته بلند نه)هممون گفتیم هه و برگشتیم..

    توهین ازین بالاترکه توی مملکت خودت کاسبی کنن بعد برچسب دزدی بزنن..

    ناگفته نماند به همه اونایی که عین بوق وسایل تحویل دادن رفتن تو دلم گفتم خاک ...!

    حقش بود همه همینکارو میکردن!همینکارارو کردیم اینا برامون دست گرفتن کو غیرت؟!

    3بلیط هواپیما تهران کیش یا تهران قشم الان خیلی گرون شدن..خیلی!چرا چون میدونن مردم کارشون گیره تقاضا زیاده!یا مجبورن!عین ظلم و بی انصافی ازون طرف برگشتن مسافر که نیست زیاد!

    شوهر دختر عمم گفت بلیط قشم تهران دیشب15هزار تومن بود!

    باورمون نشد گفتیم بروبابا،رفتیم سایت چک کردیم دیدیم بله20هزار تومنه!این اوج تاسف!ادم متاسف میشه همه فکر منافع خودشونن نه مملکت و مردم..

  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۳ فروردين ۹۷