۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۱۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

من به جای تو


راستش خیلی سخت بود سعی کردم اونایی که شاخص ترو قابل شناسایی ترن روبنویسم!حدس بزنید:دی


1

این روزا حال روز بیانیون خوب نیس،نه میآپن نه مثل قبل حال دارن.واقیعن چرا؟-___-

اگه خبریه جایی نذریی چیزی میدن بگین ماهم بریم خب:دی


2

اومده میگه:یه چیزی میخوام ارزون باشه...

میگم:این خوبه،

میگه:نه کیفیتم خوب باشه

میگم:اینم خوبه

برگشته میگه نه یکی که هردوشو داشته باشه ،بعد میگه اصلا ولش کن نمیخوام0_o


3

به مفلوک بارترین شکل ممکن دارم سعی میکنم خوب باشم:|

هرهر کرکرم نمیاد ولی توی این هوای نکبت تمام تلاش خودمو میکنم:|

محمد هم مثل همیشه همه تلاششو برا خراب کردنش انجام داد:|دریغ نکرد خلاصه

گفتم بریم پیتزا بخوریم هیچکدوم نیومدن رفتیم پیرهن بخریم با مامان جفتشو جوری برداشتم تن مامان نره!خبیثم خودتونین!:|


4

میون روزای سخت که باید بی انصافی خیلی ها هم تحمل کنی از غرهای صاحب کار و مشکلات زندگی و..

،یا وقتایی که حتی حال خودتم نداری،احوال پرسی ،خوبی گفتن بعضی ها خیلی حالتو خوب میکنه ،یه تسکین برای همه ی این روزا..همینکه یکی هست حواسش هست..از بودنت خوشحاله،قدر این دوستاتونو بدونید


+ببخشید که باقیتونو ننوشتم-_-حدس زدین؟؟این پایین با رنگ سفید نوشتم:دی


هاژمحمود-لانتوری-مریم-محمود بنایی

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۲۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۹ شهریور ۹۷

    تکرار نقش کهنه خود در لباس نو.


    داشتم از دور 
    نگاهش می کردم
    غم و آرزوهایش را

    هم می زد و می نوشید.
    قهوه ای تلخ .
    فاصله پای نزدیک شدنم را بریده بود و 
    مرا به هیچ نسبت می داد
    از خودم بدم می آمد
    خیال می کردم
    با اثاث خانه تفاوتی ندارم
    همگی ایستاده ایم تا عشق
    شانه هایش از گریه بلرزد
    و آه 
    در گلوی گنجشک ،
    جای دانه ،
    دام بچیند.
    از خودم بیزارم
    وقتی جاده ها
    طولشان از بازوی من بیشترند
    وقتی نیستم و
    و سرت به جای شانه ی این مرد
    به قاب در و درد تکیه می دهد



    #بازیگریم حوصله ی شرح قصه نیست

    +پست قبل حذف شد...بماند

    +نظرات بدون تائید نمایش داده میشوند..



  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۶ شهریور ۹۷

    یک آن، یک حرکت

     

     

    در پس این ظاهر آرام و معمولی روح دخترکی از سوز سرما درحال یخ زدن است،مردابی که آرام به کام نابودی میبردت..
    نه رعشه و نه لرزشی...نه دست و پا زدنی که از غمش تا صبح بیدار نگهت دارد!
    یک جور مرگ تدریجی ..
    تنها سرگیجه و بی قراری های بی دلیلی را میچشی که هربار از درک چرایش عاجز می مانی..
    باید آخرین توان را در پاهای خسته ات بریزی..
    باید اینبار تا آخرین نفس بروی..
    باید میان این راه پر از تلخی زندگی به خودت برسی..
    و خود را که ازین سردرگمی چون کودکی گمشده میدوی..
    غافلگیر کنی!
    یک آن،یک حرکت..
    دست های خودت را بگیر..
    تا این حرکت بی اختیار به سمت نابودی را پایان ببخشی..
    یک آن،یک حرکت..و پایان کابوس
    چشم باز کنی و زمزمه ای وجود بی قرارت را آرام کند..
    آرام باش،آرام باش...آرام

     

    +دوسه سالیه..آروم آروم عوض شدم..،کلا متفاوت با گذشته!ساکت آروم.کم حرف...
    این روزا علاوه بر اون سکوت و آرومی..کم طاقتم..بی قرار...نمیدونم چرا..ولی خوب نیست..اصلا خوب نیست!
    ++کی بود میگفت پست ندارم؟؟

     

     

     

     


    دریافت

  • ۳ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۴ شهریور ۹۷

    دیدی چی شد؟؟؟؟



    دیروز خانمه بهم گفت تو پوستت نازکه و همین باعث میشه به مرور باعث افتادگی و پیری پوست میشه..

    حنا پوست ضخیم میکنه و لایه چربی میاره زیر پوستت اما مواظب باش پوستت رنگ نگیره..

    به مامان میگم:کلاس درسمو ازم میگیره مرده میگه وقتی من قیافه تورو با دانش آموزت تشخیص نمیدم یعنی این لول برات مناسب نیست!اونطرف میگن بچه ای!این میگه پوستت زود پیر میشه مراقبت نکنی:|

    مامان😁😁

    اومدم حنا رو با ابلیمو و ماست قاطی کردم رنگ نده..شستم..

    الان زردم:|

    امشب عروسیه:|

    چه غلطی باید کرد؟

    مامان:بد نیست برنزه میزنه🤔

    داداش:قرمز شدی:))))ولی تو نور زردی!😁😁



    :|

  • ۳ پسندیدم:)
  • ۲۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۳ شهریور ۹۷

    شبیه


    کمتر از معجزه نیست!

    اینکه کسی بیاید..که کمی،فقط کمی

    شبیه حرف هایش باشد


    +سوال این روزام از خودم وقتی میام بیان:ای بابا حاالا پست از کجا بیارم:|

  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۲ شهریور ۹۷