۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۱۲ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

همین!


مثلا یه صفحه سفید بندازم یا برم و دیگه نیام حالا حالا..

یا تمام حسابامو دی اکتیو کنم!

ماهم درد میکشیم ماهم میفهمیم ماهم سختمون میشه!لازم نیست هی یاداوری کنید همگی!

متنفرم هی هرکدوم یه جوری انگشت تو زخم هم میکنید فشار میدین میگین درد میاد مگه نه؟آره؟



+با گفتن این حرفا به کجا میرسید؟ارزون تر شد؟نه فقط راه نفس همدیگرو بیشتر میبندیم!نمک میپاشیم و هییییی انرژی منفی تر!

  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۲۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۴ مهر ۹۷

    شب نوشت


    1


    با مامان رفتیم استخر!هرکار کرد شنا کنم موفق نشد!
    اخرشم هربار میرفت زیر آب چهار زانو مینشستم ملت درحال دست پا زدن نگاه میکردم:))))هرکی منو میدید که زیر آب یه دستم به دماغم یه دستم به میله خیلی شیک نشستم خنده کنان کلر و اب میبلعید و میومد بالا بایه ته مایه ی فحش و سرفه ای میخندید!
    مامان امروز بهم گفت فرهنگ استخر نداری دیگه نمیارمت:|


    2

    امروز رفتم دانشگاه انقققققدر قیافه جدید توشه معذبی:|

    داشتم میرفتم سه تاپسره از دور میومدن نگام میکردن!
    منم خیلی بی تفاوت طور داشتم رد میشدم و البته تو ذهنم تحلیل میکردم!
    خلاصه خیلی خانم و متشخص ازکنارشون رد شدم!
    عاغا رد شدم یهو یکیشون به دوستش گفت:بابا این ورودی های جدید چقدرررر بچن:|
    بیشعورا:|به موی سپیدم قسم:|


    3

    ورودی های جدید با مامان باباشون اومده بودن!اونوقت من اول دبستان مامانم گذاشتتم دم مدرسه رفت!ظهرم سرویسم نیومد هیچکس نیومد دنبالم،:|
    دبستانم که بودم یه شب ساعت7کلاسم تموم شد قرار بود مامان دوستم بیاد دنبالمون نیومد،ما تا ساعت9تو خیابون حیرون بودیم کسی یادمون نکرد:|


  • ۱۵ پسندیدم:)
  • ۲۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۲ مهر ۹۷