:)


 

بنابر پیشنهاد فاطمه خانوم..:دی

اولی که قطعا خیلی ازدوستان میشناسنش:)تسبیح وصاحبش:)

این محرم  که قراربود دوری و حال و هوای محرم منو یکم آروم کنه ومهم تراز همه فرستادن دل زبان نفهممان به کوچه های بیخیالی..

غافل ازینکه فقط انگار همه چیز پررنگ تر شد:)وهمه جا این تسبیح وصاحبش به نوعی بامن بودن:)یکی تو دستم یکی توقلب وذهنم...

اینم بگم این تسبیح انقدبرام خاص که نمیزارم کسی بهش دست بزنه:)


دومی دستبند چرمه,روش حک شده خدا:)که خیلی دوسش دارم


سومی اولین گوشیمه ویاداورهزاران خاطرات شیرین..بااینکه ظرف سه ساعت کمترحتی شارژش خالی میشد

و اینکه با چسب زخم پشتیشو نگه داشته بودم نیوفته وخب کلا دیگه توبازار مثلشونم نبود..

نمیدونم چجوری بگم یه جور خاص عزیزه:)یاداور روزای خوب و شیرین وتجربه حس های زیبا:)


+امروز موقع جمع کردن خیمه(توسط آقایون)فهمیدم واقعا توی همه چیز صدق میکنه این حرف که خراب کردن خیلی راحت تر از درست کردنه:|

وحتی یادم اومد یادم رفت براتون عکس بگیرم:|(آیکون خجالت)

+الان که دارم پست مینویسم دخترکی ژولیده با لباس های خیس و چرب حاصل از شستن کاسه و دیگ و سینی های آبگوشتی هستم(تنها کار به درد بخوری که تو این12/13روز کردم)

همونطور که حدس میزدیم امروز بالای هزار نفر مهمون داشتیم(تاکید میکنم من کاره ای نبودم:دی دست عاملین درد نکنه:دی)

+از الان دلم برای این12/13روز تنگ شد:(