1

دلم میلک شیک میخواد با کیک بستنی های بستنی ایتالیایی..راستش هوس پپرونی ام کردم یکم

اینجا تاریکه!همه خوابیدن!

من گرسنمه:|شام نخوردم:|


2

من:یه حس خوفی از مامانت بهم دست داده با توجه به تعاریفت:|یه حسی بم میگه مامانتو الان میبینیم

-نه مامانم رفته فلان جا مسیرش این طرفا نی..

هنوز حرفش تموم نشده بود دیدیم رفت جلو به یه خانوم مانتویی که یکم شالش عقب بود گفت سلام مامان:|

مامانش:چرا انقد موهات بیرونه آره؟؟تو درمقابل دوستات خیلی بد میپوشی

نگاه کن به دوستات ببین چه پوشیدن

تمام مدت به اونیکی دوستم اشاره میکرد مقنعش جلو بود وموهاش کج زده بود یکم تو صورتش

اصلا انگار نه انگار منم بودم:|نگامم نکرد:|فک کنم به نظرش من زیادی پوشیده بودم:|

بعد از کلی دنگ و فنگ خداحافظی کردیم

-سمیرا لعنتی خفه شی با این حست:|میزاشتی یه دوقدم اونورتر حستو میگفتی:|

مامانش ابر اژدهاییه برای خودش:|


3

وسط جمعیت

من:هما حداقل چندواحد میتونیم برداریم؟؟

-24

+هما حداقل چند واحد؟؟

-24دیگه

+هما حداقل!!!

-دارم میگم24

+جلبک حداقل میفهمی یعنی چی؟

-اره دیگه 24

+گمشو شیرزاد:|

چندتا پسرو دختری که بودن کلی خندیدن بهمون:|

بعد وسط خیابون من و گرفته بود به مشت و لگد که من سوتی میدم تو همیشه تو جمع منو ضایع میکنی:|