از وقتی اومدم اینجا یاد حرفای فاطمه افتادم 

که میگفت تو با غیر خودی و کسی که نخوای ارتباط نمیگیری ،نه که نتونی نمیخوای!

فک کنم کلهم اجمعین با هیچکس حرف نزدم تا وقتی کسی ازم سوال پرسید که اونم کوتاه جواب دادم

اما با لبخند درحدی که امروز از یه خانم بلند سوال پرسیدم از اجبار همه باتعجب نگام کردن که اا این لال نبود:|

با این همه آدمی نیستم خودمو بگیرم ولی اصلا خوشم نمیاد کسی سرک بکشه تو زندگی و کارم..واینکه تا وقتی خودم نخوام کسی بخواد حرف بزنم:|

وحتی وقتی کسی ازم پرسید دانشجویی فقط گفتم بله و اصلا نپرسیدم تو چی:))کلی منتظر بود بپرسم..

نکته ی دیگه اینکه فهمیدم بعضی ادما پیرم بشن اخلاقای بچه گونه دارن!کل کلای الکی تا فضولی تا اینجا مال منه نه مال منه این واسه من بود و..:|

همه بهم میگن التماس دعا مامان من زنگ زده میگه خوب می خوابی؟؟:)))

این دهه هشتادیا بعضیاشون واقعا نوبرن!

چندتاشون کنار منه،قبلش یکیشون سوال پرسید گفتم نگاه میکنم بهت میگم اومدم جواب بدم خودش دراز کشیده بود رو به دوستش جواب دادم که باهوش نفهمید:|.بعد دوستشو بلند کرد پرسید چی گفت؟اونم که ازون باهوش تر گفت نمیدونم

بعد گفت منم نمیدونم یه زری زد:|

:|


+خودمو کشتم انقئر نوشتما:|حرفم نمیاد:|