عاغا یه چی بگم؟؟من اصلا ازین ادما نیستم که بگم نه این واسه من بود چرا برداشتید راضی نیستم و...

مثل این مالکیت معنوی،گرچه با ذکر اسم باشه خوشحال میشم..

امااااااا

این بلاگر گل جدیدمون که اسمشوگذاشته بهارنارنج..(یعنی گویا مهاجر بودن از پرشین بلاگ به بیان،با ارشیوشون)

عجیب زورم میاد اسم منو گذاشته:|اخه این اسم برا من خیلی معنی مفهوم داره..(درباره من خوانده شود)

از طرفی نمیخوام رفتار زشت و بی جایی داشته باشم و بگم نه اسم منه چرا برداشتی و ازین حرفا

ولی دلم میخواد یجوری بهش مثلا ناشناس بگم اه این چه اسم زشت بیخودیه گذاشتی:دی

کاش اسمشو عوض کنه:|با خودش مشکلی ندارما،احتمالا یه دختر خوب و با معرفتی باشه..و دوست میباشیم:دی

ولی کاش اسمشو عوض کنه:دی:|


+اول هفته ای با فاطمه داشتیم میرفتیم کتابخونه که یکی از دوستامو دیدم مشکی پوشیده بود

همو دیدیم رفتیم جلو بعد مدت ها بغل و روبوسی کردیم ...بعد همونطور که دستامون تو دست هم بود نگاه هم کردیم یه مدت،بعد لبخند زدیم و گفتیم خب دیگه خدانگهدار،

فاطمه گفت چرا اینجوری کردین چرا هیچی نگفتین بهم..گفتم گاهی حرف زدن نیاز نیست..چشما حرف میزنن من خوب فهمیدم اون دلش میخواست ازم چی بپرسه و نپرسید اونم خوب میدونست دلم میخواست بپرسم چرا مشکی ولی نپرسیدم..هیچکدوم نپرسیدیم تا خاطری ازرده نشه و فقط به نگاه بسنده کردیم:)