1

به مدتیه همش فکر میکنم یکی پشت سرمه..

تو ماشین میشینم هم یه لحظه حس میکنم یکیو تو آیینه می بینم اما برمیگردم نیست

و بالا هم که تنها میام تاریکه تا وقتی بالام اوکیه ولی زمانی که میخوام برگردم و تاریکه حس میکنم یکی پشت سرمه..و به همون اندازه که من تند میرم انگار اون بیشتر وسوسه میشه تند بیاد و از پشت بگیرتم:|

سایه ی مرگه؟شاید از نشونه های مرگه:|

خلاصه گفتم به شما بگم اگه مردم بدونید.یه 13تاییم روزه قضا دارم و مقداری نماز قضادیگه معرفت به خرج بدید بگیرید


2

دیروز خاله اینا میخواستن برن خرید ،من گفتم اون مسیر خیلی شلوغه من نمیشینم..که خاله گفت ادا در نیار بیا بریم:|

جا پارک نبود یه پارکینگ درپیت پیداکردم که یه دره داشت ازین دره میرفتی پایین میرفتی پارکینگ:|

من این شیب دیدم خوف کردم،گفتم ماشینو همون بالا میزنم

رفتیم کفش بگیریم این دوتا بچه دهن منو اسفالت کردن..اصلا یه وضعی بود که متوجه میشدم این چندتا پسر تو کفش فروشی با نیش باز دارن به وضع من و این دوتا میخندن:|

بعد که رفتیم دیدم یه ماشین 400میلیونی شاسی بلند چسبونده به اینه این طرف یه پرایدم این طرف:|وپشت سرمم اون شیب دره بود:|

به زور ترمز دستی تا آوردمش بیرون مردما:|دوتا خالم و یه اقاییم هرکدوم یه طرف ماشین میخواستن فرمون بدن،یعنی یه لحظه تو گرما میخواستم پیاده شم با قفل فرمون بزن همشونو سایلنت کنم😁😁خب بابا بزارید راننده بد بخت کارشو بکنه!


3

بابا دیروز رفته باشگاه سوییچ ماشین که کلیدای در خونه و گاراژ بهش بودن گم کرده

بعد اومده خونه میگه کاریه که شده:|

به خداوندی خدا ما گم میکردیم..تا یکسال بلکم بیشتر باید سرکوفت میشنیدیم که جرا حواس پرتین.مواظب نیستین..نگهدار نیستین:|اصن گی میخواین بزرگ شین؟

عجبا:|



+اصلا حس خوبی نسبت به روزنوشت ندارم..هربار میام بنویسم پاک میکنم الانم با اکراه،شایدم پاکش کردم:|