۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داداش» ثبت شده است

مورد نوشت:))


1

چندوقت پیش خاله رفته بود شکلات خریده بود با طعم"سقز کوهی"

آقا ما هرکدوم برداشتیم یه گاز زدیم بلا استثناء تف کردیم و نخوردیم:|

این جمعه ای رفتیم دیدم هنوز هستن

من:خاله تو اینارو هنوز نریختی بیرون؟؟

خاله:نه!

من:بابا بریز بیرون اینارو باور کن اینارو بهشت زهرا هم بزاری به امواتت لعنت میفرستن:))

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۲۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۶

    مورد نوشت

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۶ ارديبهشت ۹۶

    روزنوشت


    1

    داداشم۶/۷ماهی بود پولاشو جمع میکرد که گوشی بخره

    یهو یک شبه زدبه سرش بیخیال گوشی شه و سیستمشو ارتقاء بده(پسراست دیگر!)

    بعد پولاشو قایم میکنه کسی برنداره:/

     داشت قایمشون میکرد من دیدم.گفت یعنی وای به حالت من حساب هزارتومنشم دارم اگه کم بشه میفهمم:|

    منداداچ ما مال مردم خورنیستیم

    _یکی تو مال مردم خور نیستی یکی ب.ز:|

    +ب.ز که خوبه من ازش خوشم میاددی بنده خدا حقشو برداشته..

    _برو بابا حساب کردن ب.ز باید به هرکدوم از مردم ایران ۱۰۰تومن بده..

    میدونی۱۰۰تومن چقدره؟شاید من الان گوشیمو خریده بودم:|الان من۱۰۰تومنم رو میخوام..

    :|

     

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۲۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۱۷ فروردين ۹۶

    روزنوشت


    1

    شما هم وقتی قراره یه چیزی رو با داداشتون باهم بخورید 

    مثلله قحطی زده ها برخورد میکنید یا فقط من و داداشمیم؟؟:|

    فقط میخوریم که اون یکی نخوره:|و نوبت یه لقمه من یه لقمه تو حتما باید رعایت شه:)))

    ما هر وقت با هم یه چیزی میخوریم نمیفهمیم چی خوردیم:|بس که تند خوردیم:))

     

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۲۵ بهمن ۹۵

    بچه باشیم


    گاهی باید بچه بود

    گاهی باید بچه بشی تا آسون بگذره..

    تا یاداوری مشکلات سوهان روحت نشه..

    بچگی مثله برداشتن یه ذغال وکشیدن۸خونه وسط حیات خونه ی مادر بزرگ ...

    و به یاد قدیما..لی لی بازی کنی وجر بزنی..

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۳ آبان ۹۵

    روز نوشت:))

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۲۹ شهریور ۹۵

    دیالوگ2


    داداش:باباچندسال میشه نامزد کرد؟!

    بابا:نمیدونم چرا؟!

    -۴سال میشه؟!

    نگاش میکنم 

    -۲سال چی؟!

    بابا:نه زیاده

    -۱سال؟!

    بابا:اره خب که چی؟!

    -میخوام۲۰سالم که شد رفتم کلاس خلبانی برم نامزدشم کسی نگیرتش دیگه..

    مامان وبابا زدن زیرخنده..

    الان اگه من بودم:/

    گودزیلایی دیگه گودزیلا


  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۱۹ شهریور ۹۵

    دیالوگ1


  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۲۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۸ شهریور ۹۵