۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلتنگی» ثبت شده است

آدمی



غصهی ادم هارا نخورید...

زندگی معجون درداوریست پر ازسرگرمی هاییکه ادمی به ان ها میگویدمشغله!

درابتدا ادمیزاد به این مشغله ها عادت ندارد..مدتی را ازتنهایی جان به لب میشوند وهرچند ازنظر ادمی سخت و طاقت فرسا..

لاجرم زندگی تقاطع لحظه لحظه هایی میشود که منتهی بهخیابان فراموشیاست..

یا بهتر بگویم آلزایمر خودمان!

گرچه ظاهرش سالخورده به نظر میرسد اما ادمی از کوچک و بزرگش به ایندردمبتلاست!

ادمیزاد محکوم به فراموشیست!

همین است که میگویم غصه بی توجهی ادم ها رانخورید!این بی توجهی دلیل بد بودن یا نامهربونی ادم ها نیست!

آدم ها قلبا موجودات مهربان و دوست داشتنی هستند!اما گذر زندگی آن ها را از آنچه بودند پرت میکند!

بماند که ادم ها فرصت زندگی را هم از خود گرفته اند

راستش را بخواهی آدم ها دنیایی از مشغله ها را ساخته اند که گاهی زنده زنده بهگورستان خاطراتمییوندی!

وبعدازمدت ها که این فراموشی به جنون تنهایی کشیدشان..سرکی به خاطره های پیر میزنند..

آدم ها خودشان هم از این  فراموشی دلشان میگیرد...!

کافیست مدتی را در جدال تلخ میانفراموشیوخاطراتبگذرانی و لاجرم فراموشی را گزینی و سرانجام میشوی ادمیزاد عصرحاضر!

یادآن قسمت از فیلم جک افتادم که غول با صدایی نخراشیده میگفت بوی ادمیزاد می اید!!وجک به خودپیازمیمالید..

اخر هم نفهمیدم پیاز چه چیزی دارد که بوی ادمی را میبرد!گند زداییشاید!!

خیلی حرف ها میشود اندر خواص این پیاز عزیزگرام  زد

مثلا اینکه اگر پیازبوی ادمیزاد را میبرد پس چرا موقع خردکردن آن اشک میریزم یا چرا هیچکس از بوی پیازخوشش نمی اید و...

سرتان را به درد نیاورم!

از آدم ها ناراحت نشوید!کمی که بگذرد شمانیز اسیر حقیقت تلخفراموشیمیشوی!و کم کم دیگر از بی توجهی ادمی ازرده نمیشوی!

خلاصه اینکه مبتلا به فراموشی شده ام و راستش را بخواهید سعی میکنم بیاد نیاورم دلیل این  چرندیاتم را!

اصلا امروز چه روزیست...یا؟؟گرچه مهم نیست..روزی شاید شبیه باقی روزها:)

با این همه آدم ها را هرچند گاهی بد اخلاق و نامهربان...دوست دارم:)




+دست نوشته ی قدیمی که از تههههههههههه وبلاگ پیدا کردم!
بعضی آدمارو اصلا هم دوست ندارم..خط اخر فاکتور بگیرید:):|
++گفتن هفته دیگه جوابا میاد!حالا چه عجله ای بود داشتیم زندگیمون رو میکردیم:|الکی مثلا خیلی خوبم:|


  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۰ مرداد ۹۶

    دست نوشته ی بغض آلود


    بازی دنیا را میبینی؟؟

    انگار نشسته به تمام زخم هایمان ریشخند میزند..

    داستان آشناییست..

    داستان دختر بچه ای که وقتی حتی سه سال هم نداشت رخت و بالشش را برمیداشت و به اتاق دیگری میرفت تا تنها بخوابد..

    مثل دخترکان دیگرنبود.. دوست نداشت  در آغوش مادر یا هرکس دیگری بخوابد..

    یا به هر بهانه ای خودش را برای بقیه لوس کند تا نوازش شود..

    دخترکی که اصرار داشت ثابت کند مردانگی ها دارد و ضعیف نیست!

    وقتی درد داشت..زخم که داشت..با تمام کودکی هایش گره اخم هایش را محکم تر میکرد و بیشتر در قالب مرد درونش فرو میرفت و..

    سکوت میکرد..

    همیشه همینطور است..دخترک بغض که میکند لال میشود..

    هزاران بار هم که تکانش بدهی صورتش را هم سیلی بزنی لال میماند...

    آخر می دانی بغض انبار شده در گلویش با اولین کلمه رسوا میشود..

    ومردانگیی که با قطره قطره اشک هایش میرود..

    تو خوب میدانی!

    مرد تنهایی دخترک, تو خوب مرا میشناسی..

    درست در تاریکی تنهایی هایم قطره قطره از چشم هایم میباریدی و بعد گوشه ای مینشیستی و با همان اخم با غیض نگاهم میکردی..

    همانجا میماندی تا دخترک ساعاتی را فقط دخترک بماند!

    دخترک جا مانده در کودکی هایی که حال میراث تولد مرد درونش بغض های مدفون شده ایست که گاه گاه راه نفسش را میبندند..

    مردانه کوه درد رفتن ها دل کندن و دل شکستن ها را به دوش کشید..

    پای همه نبودن ها ,نا مردانه ها.. مردانه ایستاد بی آنکه حتی کسی بفهمد چندبار شکست..

    میدانی..

    درد تارو پودت را عوض میکند..

    حال دختربچه ی همان روزها بزرگ شدت و روزگاری است که دلش حسرت یک آغوش بی منت دارد..

    جایی که این بی امان بغض ها را ببارد و کسی نباشد که با زخم زبان خنجر به دل خسته اش بزند..

    حتی دیگر برای گریه کردن لازم نیست کلمه ای حرف بزند..

    آنقدر از مرگ آرزوهایش سیلی خورده که بی هیچ حرفی هم ببارد..

    مدت هاست در تمام این لحظات هجوم بیرحمانه غم آرزوی آغوشی را دارد که سر روی سینه اش بگذارد..

    سیر گریه کند..تا آرام شود و خوابش ببرد..

    نه نوازش میخواهد نه دلداری..حتی اگر اخم جواب اشک هایش باشد هم مهم نیست..

    همینکه با صدای کوبیدن قلبی بغض لو رفته راببارد تا خوابش ببرد..

    حسرت چنین خوابی انگار تمام خواسته اش شده است..

    میدانی مدت هاست حتی مرد درونم هم دیگر اخم نمیکند اوهم مردانهپا به پایم اشک میریزد..

    دلم خواهری میخواهد..

    میگویند خواهر نمک روی زخم نمیپاشد..مرهم است..

    اما نه..

    میگویند هیچکس مثل مادر نمیشود..

    اما مادرم هم که...

    آخ میدانی دخترک..

    هیچکس این کوه غم را مرهم نیست...مرد بمان

     


  • ۶ پسندیدم:)
  • ۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۱ تیر ۹۶

    نه تنهایی بد نیست!

     

    -الان شنیدم زن داداشم گفت زینب گفته خونه شوهر خیلی خوش میگذره!

    خانومی؟!!

    ما باعث ناخوشی شون میشدیم..

    بیا با خوشیشون خوش باشیم

    ماهم خدایی داریم

     

    +میخواستم یه پست موردنوشت جالب بزارم اما این پیامک دیشب رو دلم خواست داشته باشم:)

    البته نگفت خانومی من نوشتم اینجا خانومی:)

    +دیروز برای اولین بار کارتونfrozenرو دیدم واین جملش دوست داشتم:)ببینید

    +چندروزه این آهنگ گوش میدم..خصوصا از دقیقه 1:34به بعدش رو:)

     

     


    دریافت

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۱۱ ارديبهشت ۹۶

    چالش زبان مادری



     

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۲۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۷ اسفند ۹۵

    دلبستگی های زمینی



    میدانی بعضی زخم ها را نمیتوان مرهمی گذاشت..

    آنقدرعمیقند که عفونت تا استخوان رسیده..

    نه میتوان قطع کرد و دل برید..و نه همیشه درد را تاب آورد..

    فقط باید سوخت و ساخت تا آخرین نفس..

    بعضی حس ها مثل یک درخت ریشه دارند در وجودت..

    هرچه بیشتربگذرد بیشتر دلبسته و مبتلا میشوی به ریشه هایی که همه وجودت را فرا گرفته اند..

    اصلا آدمی هیچ..

    سنگی را تصور کن که درختی روی آن رشد کند..حتی اگر فرورفتن ریشه ها دروجودش خردش نکند..

    روزی که قرار باشد درخت را از ریشه بکنی سنگ از هم میپاشد..

    واگر روزی درخت احساسی دروجودت ریشه کرد..

    اگر از هجوم این دریای احساس کم نیاوردی..

    نگذار درختت بمیرد..

    زمین و زمان را به هم بزن اما نگذار..

    چون روزی که مجبورشوی درخت چندساله ات را ریشه کن کنی..از هم میپاشی..

    واگر ریشه های درخت مرده ای که دیگر برای تو نیست در وجودتباقی ماند ..

    ریشه های پوسیده اش..

    کم کم از پا درت می آورد..

    واین اگر ها و اگر ها همان قانون دردناک دلبستگی های زمینیست..


    +مدت هاست که حس و حال دلنوشته نیست..

    مگر اینکه موقع دردودل با دوستی برای توصیف حسی یا وصف بعضی ساعت ها که میگذرند..

    تشبیهی استفاده کنم که بعد کمی پرو بالش بدم بزارمش به عنوان دست نوشته:)

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۳۰ بهمن ۹۵

    روزنوشت


    1

    شما هم وقتی قراره یه چیزی رو با داداشتون باهم بخورید 

    مثلله قحطی زده ها برخورد میکنید یا فقط من و داداشمیم؟؟:|

    فقط میخوریم که اون یکی نخوره:|و نوبت یه لقمه من یه لقمه تو حتما باید رعایت شه:)))

    ما هر وقت با هم یه چیزی میخوریم نمیفهمیم چی خوردیم:|بس که تند خوردیم:))

     

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۲۵ بهمن ۹۵

    1/2+3+4:دی


    1

    دخترخالم متولد۷۲بچش۴ماهه است دیروز رفته بود بله برون(جریان خواستگاریشون به شدت جالبه پست بعدی تعریف میکنم)

    بعد پذیرایی کرده بودن ازشون آورده بود,به زور میداد دهن من میگفت بخور بختت باز شه زودی عروس شی:|

    میگم چه عجله ایه؟:|میگه حیفی زودترعروس شو خیلی خوبه:|

    الانم نشسته کنارم فحش میده میگه زودتر عروس شو:|

     

    2

    یه سوال!!

    کسی که دیپلم تجربی داره میتونه کنکور انسانی شرکت کنه؟؟بدون اینکه دروس اختصاصی اون رشته رو پاس کنه؟؟

     

    3

    مترسک برگشته^_^بسیییییی خوشحالم:)ولی هنوز دلم میخواد فحشش بدم:|

    خوب یا بد..من به بیانو بلاگرا به شدت وابسته شدم..یکی دوروز که نمیرسم بیام دلم برای تک تکتون تنگ میشه:)

    و از ناراحتیتو ن ناراحت میشم حتی ممکنه دلم بگیره و گریه کنم:)

     

    4

    یه چیز دیگم میخواستم بگم یادم رفت/


  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۲۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۱ بهمن ۹۵

    برای او



    میبینی همه چی عوض شده..

    ما هرروز بد تر شدیم..

    دلتو خون کردیم..

    دل خودمونم خون شد..

    خیلی وقتا گفتیم بیا..ولی آقا..اینا خط به خطش خط همون نامه های کوفیه!

    کجا بیای آقا؟؟

    به امید کی؟

    همه بدشدیم آقا..خدا بود ناخدا پرستیدیم1..

    دلا که پاک نیست..

    الغوثا به آسمون نمیرسه..

    دل شکستیم..با حرفامون زخم زدیم..

    جایی که باید حرف میزدیم لال شدیم..

    آقا..

    کوفه است..

    کوفه آقا..کوفه!

    اگه صدات کردیم خودمون بریده بودیم..

    اگه دعا کردیم واسه گره های زندگیه خودمون بود..

    عجل فرجهما خلوص نداشت..

    آقا..

    ببخش..

    ببخش که تو دعا میکنی و ما دلتو خون..

    حال هممون بده آقا..

    بد خیلی بد..



    1*از دکلمه های علیرضا آذر

  • ۱۵ پسندیدم:)
  • ۱۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۲۴ دی ۹۵

    روزنوشت


    1

    ساعت بیدارشدنم رسیده به5:45دقیقه صبح..

    کوزت وار صبحا پامیشم صبحونه داداش آماده میکنم لقمه و میوه مدرسشو..

    بعدم خونه رو تا ساعتای8:30/9 برق میندازم

    با این وضعی که پیش گرفتم تا10روز دیگه خونه تکونده شده وبرای عید آماده است:||

    روزه اول خیلی سخت گذشت:|درحدی که آمپرزده بودم حسابی از دست همشون:|


    2

    امروز صبح یه حربه به کار بردم برای خاموش موندن تلویزیون

    فیشش رو کشیدم که خاله نتونه روشنش کنه:|

    داشت جواب میدادا عالی بود منم نیشم باز بود..

    که متاسفانه فیش و دید و الانم تلویزیون روشنه:|

    :(((

    میفهمین حالم از تلویزیون بهم میخوره؟؟:||||ما تو خونه هفته ای گاها یه بار تلویزیون روشن میکردیم:|

    از تلویزیون وتمام برنامه هاش متنفرررررررررررررررررررررم:|


    3

    من پرم از یه عالمه حس..

    دلتنگی..

    عصبانیت..

    خشم..

    دلگیری..

    خودآزاری..

    ازخودم شکارم...

    رابطه ام با خدا خوب نیست..

    واین یعنی من خوب نیستم!


  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۲۰ دی ۹۵

    باران

     

     

    درد دارد همیشه دل کندن،درد دارد تمام پایان ها

    گم شدن در مسیر تنهایى،گریه کردن به حال باران ها

     

    #صنم_نافع

     

    +بعدازچندماه انتظار بالاخره بارون بارید..

    +شاید باورش سخت باشه تو اون هوای سرد از۸صبح تا۳بعدازظهر قدم زدن:)

    ولی نفهمیدم چجوری گذشت..هرچی بود خوب بود خیلی..یه تسکین:)

    +عکس رو هم همین دیروز گرفتیم:)





    دریافت

     

     

     

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۷ آذر ۹۵