۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۱۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

دلبستگی های زمینی



میدانی بعضی زخم ها را نمیتوان مرهمی گذاشت..

آنقدرعمیقند که عفونت تا استخوان رسیده..

نه میتوان قطع کرد و دل برید..و نه همیشه درد را تاب آورد..

فقط باید سوخت و ساخت تا آخرین نفس..

بعضی حس ها مثل یک درخت ریشه دارند در وجودت..

هرچه بیشتربگذرد بیشتر دلبسته و مبتلا میشوی به ریشه هایی که همه وجودت را فرا گرفته اند..

اصلا آدمی هیچ..

سنگی را تصور کن که درختی روی آن رشد کند..حتی اگر فرورفتن ریشه ها دروجودش خردش نکند..

روزی که قرار باشد درخت را از ریشه بکنی سنگ از هم میپاشد..

واگر روزی درخت احساسی دروجودت ریشه کرد..

اگر از هجوم این دریای احساس کم نیاوردی..

نگذار درختت بمیرد..

زمین و زمان را به هم بزن اما نگذار..

چون روزی که مجبورشوی درخت چندساله ات را ریشه کن کنی..از هم میپاشی..

واگر ریشه های درخت مرده ای که دیگر برای تو نیست در وجودتباقی ماند ..

ریشه های پوسیده اش..

کم کم از پا درت می آورد..

واین اگر ها و اگر ها همان قانون دردناک دلبستگی های زمینیست..


+مدت هاست که حس و حال دلنوشته نیست..

مگر اینکه موقع دردودل با دوستی برای توصیف حسی یا وصف بعضی ساعت ها که میگذرند..

تشبیهی استفاده کنم که بعد کمی پرو بالش بدم بزارمش به عنوان دست نوشته:)

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۳۰ بهمن ۹۵

    روزنوشت


    1

    اگه میخواید فیوز مغزتون بپره و تمام تارهای عصبیتون بهم پیچ بخوره!

    باخودتون شطرنج دونفره بازی کنید:|

    اونوقت معنی ارورserver not foundمیفهمید:|

     

    2

    هفته پیش رفتم باشگاه نمیدونم چیکار کردم کمرم نابود شده..

    شدم شبیه این پیرزن پیرمردا که14معصوم اسم میبرن تا پا میشن:|

    البته بخاطر بدنشستن پشت میزم میشه چون ازصبح تا شب پشت میزم فقط شبا جمعش میکنم پتو زیرپامو صاف میکنم روش میخوابم تا صبح بعد:|

     

    3

    دخترهمسایمون از من بچه تره ولی هیکلن دوبرابر!بعد من هروقت حالم خوب نیست سردردم میاد میگه توچطوری هنوز زنده ای؟:|

    جالبیش اینه ۴فصل سالو واکسن میزنن هرچیزی نمیخورن اما ۳فصل و۳ماه سال سرماخوردن ماهی۲/۳بارم بیمارستانن:|

    اونوقت گوش شیطون کر من نهایت یه باربیمارستانی شدم..دوبارم اورژانس..

    جریان بیمارستان هم  این بود که چهاردبستان بودم با قرمه سبزی کتف راستم سوخت..

    من اونجا گریه میکردم زنه میگفت بازم قرمه سبزی میخوری؟

    ومن با گریهمعلومه که  آره...

    دراین حد شکمو بودم :|


    +بعضی کابوسا چقدر کابوسن:|



     

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲۸ بهمن ۹۵

    روزنوشت


    1

    شما هم وقتی قراره یه چیزی رو با داداشتون باهم بخورید 

    مثلله قحطی زده ها برخورد میکنید یا فقط من و داداشمیم؟؟:|

    فقط میخوریم که اون یکی نخوره:|و نوبت یه لقمه من یه لقمه تو حتما باید رعایت شه:)))

    ما هر وقت با هم یه چیزی میخوریم نمیفهمیم چی خوردیم:|بس که تند خوردیم:))

     

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۲۵ بهمن ۹۵

    روزنوشت

     

    1

    بابا غرق در فکر اومد نشست نزدیکم..

    بابا:این تخمه هارو خوردی تموم شده ازینجا برشون دار..

    منظورش این بود بردار من نخورم برام خوب نیست!

    من:|

    بابا:این چیه؟؟

    +ااااا جزوه ریاضیمه پوستارو نریز روش دیگه:|

    پیش دستی کنارمو دادم به بابا..

    بابابالشتو بده:|

    +:|بفرما

    یکم بعد..

  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲۱ بهمن ۹۵

    روزنوشت

    1

    اگر کف خونه پر از کاغذ و کتاب و برگه و..باشه ودوتا از کتاب دفترای من..

    موقع نیاز به حول وقوه الهی بقیه فقط دفتر و کتاب منو میبینن:/

    از شماره تلفن گرفته تا نقاشی و یاداشت و تمرین امضا عدل باید رو برگه های من انجام شه:|

    حالا مثلا بغل دستشون دفتر تلفن باشه نمیبینن خم میشه کتاب منو برمیداره شماره یادداشت میکنه:|

     

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۷ بهمن ۹۵

    روزنوشت

     

    1

    من اصولا دوسرویس سوار تاکسی میشم مثلا سرویس اول سوار تاکسی میشم میرم آزادی از آزادی سوار میشم میرم خونمون

    سوار شدم رفتم آزادی از اون جا باید سوار تاکسی میشدم..

    راننده تاکسی یه آقای میانسال بود..پرسید:بفرمایید خانم!کجا؟؟

    من:آزادی

    -بفرمایید!

    +نه میگم آزادی

    -اینجا آزادی دیگه خانم!بفرمایید

    +آهان چیزه شهرک...

    :|

    بنده خدا خندید گفت ماشین جلویی:|

     

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۱۳ بهمن ۹۵

    خاطره طوری

     

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۰ بهمن ۹۵

    روزنوشت

    1

    من تا حالا خودم برای خودم چادر رنگی نخریدم..

    دوتا داشتم اوناهم سوغاتی بودن وبه درد نمیخوردن..

    برای اولین بار رفتم بخرم..هواسرد بود ژاکت پوشیده بودم پالتوام روش دستامو دیگه نمیتونستم بالا ببرم:|

    همه ی مغازه هارو گشتیم ولی من نپسندیدم:|دیگه رسیدیم به آخری که پارچه های قشنگی هم داشت..

    مامانم گفت دیگه باید همینجا بپسندی:|

    رفتیم داخل پسندیدم چندتارو!

    پارچه رو داد پیش خودم گفتم:یعنی باید بازش کنم؟کی جمعش میکنه پس؟؟بیخیال

    همونجور که تاخورده بود انداختم رو سرم

    پسره حدودا17 ساله خندید گفت خانم اینجوری که چادر سر نمیکنن:))

  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۹ بهمن ۹۵

    روزنوشت

    1

    قالب جدید چطوره؟؟:دی

    چرا پست میزنم.فونت اینجوری میشه؟:|پیش نمایشش که درسته منتشر میشه این ریختی میشه:|

    لازم به ذکره هنوز کلی عیب داره:|

    ولازم به ذکر تر که ریخت 99درصد پستام خیلی زشت شد:|

    معصومه جان شاهد تلاش بنده بودن:))

    ببینید:|

     

    2

    خالم یه جمله جدیدا افتاده سرزبونش..میگی مرسی..میگه:بهش برسی:|

    دیشب سر سفره شام بودیم..بابا شامشو خورد تشکر کرد پاشد گفت:مرسی

    اومدم بگم بهش برسی..(بهش)از دهنم دراومدم بقیشو خوردم:|

    مامانم اخم کرد رو به من گفت:غلط کردی به کی برسه هان؟؟0_o

    :)))

     

    3

    مامانم به درجه ای از معرفت و کمال رسیده که تمام اخلاقام دستشه:|

    مثلا میدونه لجبازم بگه فلان کارو بکنم بلافاصله میگم نه

    واینکه طاقت نمیارم خونه نامرتب یا ظرف نشسته باشه..

    بهش میگم پاشو کارای خونه رو انجام بده.یه لبخند میزنه..تهش یه بوس میفرسته وسپس میخوابه یا کار قبلی ادامه میده:|

    درنهایت از خونه خارج میشه ومیدونه وقتی برگرده من طاقت نیوردم دست به کار شدم و خونه مثله دسته گله


  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۱۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۶ بهمن ۹۵

    روزنوشت


    1

    _راستی نگفتی آخرش چیکار کردن؟

    خاله زیر چشمی با اخم به من نگاه میکنه ومیگه:دیروز میخواستم بگم ولی ستاد امربه معروف و نهی از منکر زد وسط حالمونo_O

    ازبس همیشه وسط بحث غیبت و تعریف زدم تو برجکشون:))

    لقب کم داشتیم اینم اضافه شد:|

     

  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۱۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۴ بهمن ۹۵