هرچه تلاش میکنم کمتر به نتیجه میرسم

انگار که دلت به چیزی خوش بوده اما دمغت کرده 

میدانی  همه چیز سر جایش هست ولی تو خودت نیستی

مثل ذوق کور شده دفتر نویی که گوشه ی جلدش پاره شده است

مثل ذوق از دست رفته خرید لباس مورد علاقه ات که همان روز به گوشه ای گرفته و نخ کش شده است

انگار که مدت ها منتظر میهمانی مورد علاقه ات بوده ای و حالا هرچه میکنی ذوقی درونت نداری

همانقدر درمانده همانقدر درمانده...