بعضی وقتا از گذر عمر میترسم، از پا به سن گذاشتن میترسم..
به خودم میگم نمیدونم بعضی چیزا تو ذات آدمه یا نتیجه گذرسنه..
بعضی رفتارای آدم هارو میبینم واقعا تاسف میخورم.. کینه دوزی، دلخورشدن و بحث کردن سر چیزای الکی، پشت سر این و اون حرف زدن خاله زنک بازی و منم منم کردن...
خدا کنه درست سر بزنگاه بتونیم مچ خودمونو بگیریم...
نشه و بگذره و‌نفهمیم شدیم یکی بدتر ازونایی که ازشون بدمون میومد..
یا اونقدر غرق بشیم که با همه این اخلاقای بد همچنان فکر کنیم خیلی ادمیم و بقیه بدن
حالا من از بزرگتر شدن خوشحالم
حداقلش دیگه خام نیستم
+ البته بزرگ شدن فقط به سن و سال نیست، فرصتمون کمه این رذائلی که نوشتید نشان از خامی داره، آدم بالغ چند قدم بالاتر از دنیا حرکت می کنه
منم از پا به سن گذاشتن میترسم.. ولی اجباره.. من تو چند سال اخیر کلا چشمام بسته بوده و به این نتیجه رسیدم هرکی باشی، هرچی باشی، زشت، زیبا، دکتر، گدا، خلاصه زمانت میگذره.. حتی اکه مث من بیکار باشی.. خبری نیست، فک کنم و توصیه میکنم که بیشتر به قبرستون یا بهست زهرا سر بزنیم
