1
امروز عمه روبردم ارایشگاه بعد موقع برگشت اسنپ گرفتم
وقتی سوار شدیم پراید انقدر داغون بود که قیافم اینجوری شد:|
یهو راننده به عمم گفت یه فیلم امروز دیدم اینجوری بود و هار هار هار:|||
بعد فامیلی ماروکه خونده بود گفتم خانم ق شما اصالتا مال...نیستید؟؟
وتموم مسیر مخ ماارو خورد..عمه هم که دید هم محله ایه شروع کردن به صحبت،
یاد دوستم افتادم گفت یه سری اسنپ گرفتم یه شاسی بلند اومد فکش افتاده بود به قول خودش!خدا شانس بده:|


2
یک سالی میشه حدودا که مرتب یوگا میرم و با مربی صمیمی ایم امروز پاشدم باز مثل همیشه یه ربع زودتربرم از مامان پرسید شما همیشه 9کجا میرید؟؟مامان گفت سمیرا کلاس داره
پرسید:مدرسه؟
مامان:نه دانشگاه:|
مربی بایه محبت و دلسوزیی گفت:عزیزم مگه بچمون دانشجو شده؟
:|


3
این عروسی که هفته پیش رفته بودیم موقع پذیرایی که شد 
میز ما6نفر بودیمبه همه دادن جز من:|شاید باورتون نشه دختر خاله وپسر خاله 2و5ساله ام هم پذیرایی شدن
اونام شروع کردن به خوردن منم حرص میخوردم
میز های کناریم دادن حتی!
که هما پیام داد حالمو بپرسه که با همون حرص گفتم:این فاطمه عروسی که هیچ مجلس ختمم میره خواستگار پیدا میکنه اونوقت اینجا بین این همه ادم منو نمیبینن حتی ازم پذیرایی کنن
هیچی گویا داشته اب میخورده از شدت خنده هلاک شد داشتن یه ساعت می‌کوبیدن تو کمر گردنش خفه نشه:|

4
+این هفته واقعا هفته بدی بود در حدی که یکشنبه به حدی حالم بد بود باشگاه که کار نکردم از شدت بغض هیچی آرایشگاه هم پامو گذاشتم همه گفتن چته!و ازونجایی که من بغض کنم نمیتونم حرف بزنم چون بغضم میشکنه پشتمو کردم و گفتم میشه من برم و اشکام می ریخت و برنمیگشتم کسی نبینه،به قولی دل سنگ  اب میشد که امروز یکی از خانما گفتم سمیرا اونروز چت بود این حالی دیدمت انقدر بهم ریختم بعدش همش میگفتم چش شده بود که انقدر حالش بد بود
تا فردا صبحش یکم حالم بهتر شد و بماند که فردا ظهرش...
خلاصه اینکه تازه امروز یکم حالم خوبه دعا کنید باقیش به خیر بگذره،که روحم جدا خستس از تنش این هفته!


+میخواستم عنوان این جمله رو بزارم یادم رفت،بالحجه کرمانی خوانده شود