خب من دیروز کلاس رفتم چندین ساعت له له بودم،سطح بعضیارم دیدم وحشت کردم..

ازونجایی که میدونم استرس بگیرم خیلی گاف میدم خیلی گرامری حتی شدید!:|درحد هیزو هرا،تا این حد هول میشم

اما شکر خدا امروز موقع demo تونستم  به خودم مسلط تر باشم،البته که خیلی برنامه ها داشتم نشد

دقیقا همین شال خوشکلمم پوشیدم (این شال و روسریه ابی  من انقدر پوشیده میشن تا از پوسیدگی پاره شن:|)

اما میتونم بگم از بقیه خیلی جلوتر رفتم حتی به شعرم رسیدم:|و سینگ کردم:|سینگا😁نه درحد قمیشی ولی

درکل با کسی حرف نزدم تا لحظه دمو تمام استادای خوبشون سرکلاس بودن تا با فارسی حرف زدن و سوال پیچ کردن دهنمونو سرویس کنن و البته بلافاصله یادداشت میکردن:|

انقد استرس دمو داشتم که برای اولین بار با یکی حرف زدم اونم یکی از استادهای اقای جوونشون😁😁

انقدر سوال پرسیدم و مشتاقانه جواب میداد می‌گفتم این الان میگه دختره عاشقم شده:|

ولی علی رغم همه این سکوت و کاری به کسی نداشتنا اساتید اقاشون ارادت ویژه ای به من داشتن😁

یکیشون وسط درس دادنش  ازم پرسید هلو دوست داری؟البته درسش همین مباحث بود،گفتم اره یه هلو داد بهم

بعد اون استاد پشت سریم انقدر منم منم کرد که دادم بهش گفتم بیا(تو دلم گفتم بگیر بیا بیا گشنه بخور نخورده:|)😁

خلاصه علی رغم توضیحات و تلاشای داوطلبانه ی اساتید اقا دقیقا همون چیزایی که گفته بودنو یادم رفت:|

و درس رو دادم،وسطش میخواستم بگم فعل پوت ان برای لباس و عینک و کرم زدن استفاده میشه!

با چادر:|یکی گفت چادرتو دربیار پوت ان نشون بده ولی نکردم خیلی ضایع بود از اولش با چادر بری یهو وسط دمو چادر دربیاری گفتم تصور کنین من یه کت دارم:|

نشستم و تمام. اخرکار دونه دونه میرفتن داخل وقتی رفتم تمام اساتید و اون مسئول اصلیشون بودن،

آقاهه(مسئول اصلیشون) گفت:خب شما زبان عمومیت از همه بهتر بود،(انقد مثبت جلو اسمم بود😁)و همه تایید کردن و گفتن خیلی خوب بود منتهی بدرد کودکان نمیخوره هیجانی تر باید باشی،کلاست بدرد لولای بالاتر میخوره،ولی من خیلی از شخصیت شما خوشم اومد😁✌شما یک ترم برید سر کلاس امریکن فایلز که سطحش از کتاب امروزی که همه کار کردن بالاتره!و یک ترم میربد میشینید تدریس رو نگاه میکنی و دوباره دمو:|اگه خوب باشی از ترم بعد اگر نه هم ان شاءالله از ترم زمستان کلاس میدیم بهتون:|(تو ددلمم گفتم شایدم هیچوقت:|)

جالبه بگم من یه پارتی داشتم که قرار بود ضمانت منو بکنه!(من خودم روش حساب نکرده بودم)بعد امشب زنگ زد بابام گفت اینجوری شده گفت راستش من مسافرتم هنوز  نرسیدم صحبت کنم راجع به دخترتون:|

من از رئیس کانون به شدت استرس میگیرم نمیدونم چرا خیلی با پرستیژه، اخمو و بداخلاق نیست ولی جلوش لال میشم:|روز اول مصاحبم با رئیس بود میخواستم به این مسئول و استاداشون که هی میگفتن زبان عمومیت از همه بهتره بگم نبودید اونروز ببینید من چطور مرز های زبان رو در هم شکستم:|