دلم میخواست از خیلی چیزای دیگه بگم اما نگفتن شاید بهتره..شبیه قورت دادن بغض و پس زدن اشکایی که تا پشت چشمت میان..و گاهی چندتاشونم نا قافل میچکه..

میخواستم بگم این روزا همون جای زندگیم که شبیه اون مورچهه صدبار باید تلاش کنم و شکست بخورم..

هربار که نشد،هریار که الکی راهمو بستن هربار که دلم گرفت..دوباره تمام زندگی و آرزوهاشو بار شونه هام کنم و راهمو ادامه بدم..

این روزا دلم میخواد داد بزنم،بزنم زیر همه چی مثل یه ضعیف بزنم زیر گریه برم و پشت سرمو نگاه نکنم..

اما زندگی یادت میده باید بمونی با چنگ و دندون بجنگی که به همه ی این بغضای لعنتی لعنت بفرستی..و برگردی و دوباره شروع کنی،حتی وقتی میدونی از قصد دارن سنگ جلو پات میندازن!ولی انقدر باید بری تا خستشون کنی!خسته

میخوام بیشتر از قبل با تنهایی خوو کنم،بیشتر از قبل مستقل..بیشتر از تنها کلاس رفتنا بیشتر از تنهایی خرید کردن بیشتراز تنها دکتر رفتن بیشتر از تنها ایس پک رفتن،تنها رستوران رفتن میخوام تنهایی سینما رفتن و تنها استخر رفتن و هم برا خودم عادت کنم!تنها تر از قبل..زیر بار منت کسی نبودن!