با آقای الف برای تدریس صجبت میکنم و میگم هرچی زنگ زدم برای مدرک TTS کسی جواب نداد،میگه منظورت TTC بود؟گنگ نگاش میکنم و میگم مگه نگفتم TTC؟


زنگ زدم آژانس بیادبرم باشگاه میخوام برم پشت اداره پست..میپرسه کجا میرید؟میگم پشت هتل پارس!میگه هتل پارس؟میگم اهان نه ببخشید منظورم اداره پسته.. پیش خودم میگم هتل پارس از کجا اومد تو دهن من؟


زنگ زدم بعد کل چرب زبونی راضیش کردم توی گروه مشاورشون عضوم کنه،میگه خانم ق کد بورسیتو بفرست برام میگم چشم چشم الان کد پستیمو میدم خدمتتون،و همون لحظه تصویر اداره پست میاد تو ذهنم و میگم تو از کجا اومدی،میام جمعش کنم که زودتر میفهمه و میگه خانم محترم کد بورسی کد پستیتو میخوام چیکار؟


پیش خودم میگم الان میگن این چقدر خنگه!
اقای برادر که لج میکنه و عصبانیم میکنه میام دعواش کنم کلمات قاطی میکنم و بعضیاشو نمیتونم خوب ادا کنم...
یه جایی عجیب میلنگه و من نمیتونم بفهمم..
گاهی به خودم میگم مثلا روزی نیم ساعت جلو آیینه با خودم حرف بزنم..ولی اینکه ذهن و زبونم انقدر نا هماهنگن رو درک نمیکنم،اینکه چیز دیگری میخوام بگم و تو ذهنمه ویک کلمه کاملا متفاوت از زبونم میاد بیرون.. ناراحت کننده نیست؟


+سلام خسته ی ما را بپذیرید،ممنون ازون دوستانی که به رسم لطف و معرفت یادی کردن(اوووه حالا انگار چیکار کردین:دی)