1

داداشم:یعنی سمیرا یه معلم شیمی داریم میدونه روسیه موشکاشو توی بیابون قایم میکنه

 ماهواره ها آمریکایی متوجه نشن ولی آمریکا نمیدونه 

میبینی همینه میگم وطنم پاره ی طنم همچین آدمایی هستیم

من:)))))


2

من:توفقط به من بگو چجوری تونستی ظرف پلاستیکی نشکن بشکنی(ظرف تغذیه مدرسه اش)من دیگه حرفی ندارم

داداش:با تلاش و پشتکار..البته من این موفقیت مدیون مادروپدرمم هستم 

حتی تو خواهر گلم(با لحن داوود در دزد و پلیس)

من:|


3

با داداشم داشتیم میزدیم توسرکله هم و همدیگرو از ادبیات غنی که داشتیم بهره مند میساختیم..

مامانم سر سجاده داشت سوزناک نگاهمون میکرد..

یهو خندش گرفت..دوتایی نگاه مامانم کردیم

_یه جا خوندم نوشته بود بابام سر سجادش داشت گریه میکرد یهو منو دیده گفته:خدایا خود بیشعورشه..همینه!!:))

فک کنم داشت غیرمستقیم به گوش مادوتا میزد:|

:))


+وقتی دوست جان میگه مثه آدم بشین عکس بگیریم و درثانیه آخر گند میزنی به سلفیش:دی

فکر کنم زیادی سیاه مات شده:|

+چه کاریه؟؟:)هان؟