چندوقته من یک کابوس میبینم که هرشب عموما تکرار میشه..
درست وسط خواب و رویا یهو غباری همه صحنه رو فرامیگیره..وصدای موتوری از نزدیک به گوش میرسه..
بعد اون غبار کم کم محو میشه و یه بز(کلیک)نمایان میشه..ومامانشوصدامیکنه:
مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــامـــــــــــــــــــــــــــــــان؟؟مامــــــــــــــــــــان؟
اینجاست که من از خواب میپرم ومتوجه میشم باز این بیشعور اومده نصف شب پشت پنجره مامانشو صدا میزنه:|
پسر همساده جدید میگم:|قبلا بهتون گفته بودم روبه روی خونمون و پنجره اتاقم یه اپارتمان5طبقه است!
یه مستاجر جدید توی واحد روبه روی در خونمون اومده..که پسرش شبا نصف شب بجای اینکه دوتا پله بره بالا یا زنگ بزنه علاقه داره از پشت پنجره حرف بزنن!
یعنی انقدر که بز صداش کردم الان هیچ تصویری ازش غیر تصویر بز تو ذهنم نیست:|
یه بارم اومدم برم بیرون عصر بود دیدم دقیقا عین همون(کلیک) لم داده دم پنجره داره کوچه رو دید میزنه:|
یه روز صبحم اومدم ماشین از پارک بیارم بیرون دیدم موتورشو بافاصله4/5متری از گاراژمون گذاشته!آخ دلم میخواست دنده عقب بزنم له کنم موتورشو:|
حیف ماشین بابام خراب میشد وگرنه محض کابوسای هرشب هم شده تلافی میکردم:دی
+طلوع من (بانو اَسی)یه بازی راه انداختن!بانو شملیا در چالش از کابوس هایت حرف بزن مستر هاژمحمود دعوت کردن!و ما نیز به دعوت هاژمحمود شرکت به عمل رسانده ایم:دی
ازهمینجا دعوت میکنم از خوانندگان وبلاگم که اگر علاقه دارید و براتون مقدوره شرکت کنید:دی از طرف من همتون دعوتید:ِدی