۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دست نوشته» ثبت شده است

حتی خدا


حتی خداهم تا آخرین لحظه کسی را قضاوت نمیکند!!

یعنی در طول زندگیمون که هیچ.. وقتی میمیریم قضاوت نمیشیم تاروز قیامت..

بابام گاهی یه حرف خیلی خوب میزنه..

مثلا میگم فلانی فکر میکنه خیلی حالیشه یافلانی خیلی حرفای مزخرف میزنه وآدم مزخرفیه..

میگه ببین هرچی باشه بنده خداست وخدا بندشو دوست داره تو کمک خودتو بکن احسان خودتو بکن امربه معروف هرچی..

ولی قضاوت نکن!

حتی خداهم تا آخرین لحظه خوب/بد گناهکار/بیگناه بودن کسی را قضاوت نمیکند..


قضاوت نکنیم..

حتی شما دوست عزیز

حتی خودت(خطاب به نویسنده=خودم)

:|


  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۲۱ آذر ۹۵

    چشم سفید


    ماآدم ها از کوه محکم تر و ازشیشه ظریف ترو شکننده ترهستیم..

    آنقدر این تناقض را در زندگی دیده یا لمس کرده اید تا دونقطه خط وار به مانیتور یا صفحه مقابلتان زل نزنید..

    انبوه مصیبت هایی که درزندگی میچشیم و قلبی که گاه میمانی چطور هجوم این همه درد را تاب می اآورد..

    همین اآدم را ببینی گاه با یک واژه چنان میشکند که هزاربارشکسته تر از شیشه های شکسته..

    همه و همه نشان این تناقض عجیب است..

    ازاآن گذشته چشم سفید بودن آدمیست که اعجاب انگیزاست..

    بارها مرگ را در کنارمان حس میکنیم..

    بارها مقابل چشممان میبینیم در اندک ثانیه ای یک آدم که شاید تا چند دقیقه قبل

     در رویای خرید فلان ماشین و مهمانی شبش یا حتی دغدغه های بی شماری که همه هرروز درگیرش هستیم بوده

     و ظرف چندثانیه همه را میگذارد وخودش هم میرود اآن بالا بالا ها..

    وفقط جسمی غرق خون که هر آدمی بادیدنش برای مدتی دلگیر میشود..غمگین میشود..مات میماند حتی بغض میکند

    وخدا میداند اآن بالا بالاها چه خبریست..

    فکرش را بکن ما اآدم ها با دیدن همه ی این ها مرگ ها رفتن ها صحنه های دردناک باز هم عصیان میکنیم وبازهم پدرسوختگی..

    آخ که ما آدم ها چقدر چشم سفیدیم..


    +بعد از دیدن صحنه واژگون شدن یک کامیون نوشتم..خدا بیامرزد راننده مرحوم رو

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۱۱ آذر ۹۵

    بغض های پنهان


    این روزها دلم محتاج غریبی است..

    که در فریاد سکوت بیراهه ها..

    جایی درست در بن بست بی کسی..

    مرا دریابد..

    و من را که از فرار ناممکن بن بست ها عاجز مانده ام..

    در آغوش گیرد..

    تا حکم پایان این سکوت تلخ تنهایی..

    باشکستن غرور درچشمانم همراه شود..

    غرور ترک خورده ای که مدت هاست در انتظار فروریختن است..

    ورهگذری که غرق درسکوت..بی هیچ کلامی..وحتی زخم زبانی.. مرا در آغوشش نوازش کند..

    آخ دلم چه کودک شده ای..

     چه سر دل هایمان آورد دنیا..

    بی صدا..ذره ذره کنار کسانی که عاشقانه دوستشان داریم..

    جان میدهیم..پر پر میشویم..

    آه ای شهر غم زده..

    از کجای این خراب شده بغض های پنهان شروع شد؟!

    نفرین بر فاصله ی آغوش تا آغوش وغربت بی کران دل ها..

    اینجا..

    در بن بست بی کسی ها..

    میان هق هق بی صدای دلم..

    و نبض احساسی که کند میزند..

    کاش..کاش قبل از جان دادن...

    مرا دریابی..



    +آدم گاهی دلش میخواد بعضی دست نوشته هاشو چندباره بخونه..ببخشید اگه تکراریه..





  • ۹ پسندیدم:)
  • ۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۲۸ آبان ۹۵

    خدایا؟!



    خدایا؟!میشود باران ببارد؟!



    +این چه دردیست که به جانم افتاده

    #خوبم

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۲۶ آبان ۹۵

    بچه باشیم


    گاهی باید بچه بود

    گاهی باید بچه بشی تا آسون بگذره..

    تا یاداوری مشکلات سوهان روحت نشه..

    بچگی مثله برداشتن یه ذغال وکشیدن۸خونه وسط حیات خونه ی مادر بزرگ ...

    و به یاد قدیما..لی لی بازی کنی وجر بزنی..

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۳ آبان ۹۵

    محتاج یک واژه



    در هیاهوی روزهای تلخ وتنهایی..

    میان گلایه های بغض آلود..

    دونفر را جاگذاشته ام..

    این روزها عجیب دلتنگ این دو گمشده هستم..

    خدایا دلتنگم..

    دلتنگ خودم و خودت..

    میشود دوباره ما را به من بازگردانی؟؟

    دلم محتاج یک واژه است..

    ایمان..

    ایمان!



    +خدایا دوباره وجودم را سرشار از خودت می کنی؟؟؟برای قوی بودن فقط تورا لازم دارم...

    خاطره نوشت:راست میگفتی این من من سابق نیست:)



  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۶ تیر ۹۵