۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیالوگ» ثبت شده است

روزنوشت


1

ازهمینجا یه سلامی هم بکنیم به آسمون..

آسمون سلام..کاری ندارم ولی داری اشتبا میزنی..

الان فصل سرماست..سرما یعنی برف یعنی بارون..

این شاهکار تورو ملت تو تابستونم نمیبینن..

آفتاب آخه؟؟اونم اینقدر داغ و سوزان؟؟این زمستونه آخه؟؟اوف برتو:|


  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۶ دی ۹۵

    دیروز نوشت:|


  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲ دی ۹۵

    روزنوشت


    کلاس اول

    استاد موقع حضورغیاب

    _آقای د؟!

    +استادپای باباش شکسته

    _پای باباش شکسته پاخودش که نشکسته:|||

    +ااخب چیزه استاد پای یدک باباشه:|:))


    کلاس بعد


    استاد موقع حضورغیاب

    _آقای د؟!

    +اممم چیزه استاد پای خودش شکسته

    میخواست مثلا مثه صبح نشه:))

    بچه ها:|:))))

    استاد:اا پس حتما بهش بگید برا امتحان بیاد..

    *امتحان کی هست؟!

    _۴روزدیگه..

    +داداش تا اون موقع گچشم خشک نشده که:)))

    درهمین حین یکی وارد کلاس شد.

    آقای د:استاد اجازه هست؟!

    :)))کلاس پاشید از خنده

    +به بووق رفتم:|

    آقای د:داداش شکستگی فقط برای کلاس اول بود.خب با من هماهنگ میکردی:|:))

    تا آخر کلاس یهو یه نفر یادش میوفتاد میخندید کل کلاس میرفت رو هوا:))



    +این همون پستی که میخواستم دیشب بزرام ولی نزاشتم:))

    +عکس همینجوری دیدم خوشم اومد گذاشتم:دی

  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۳۰ آذر ۹۵

    روزنوشت


    1

    _بچه ها روی یه برگه بی اسم نظرتونو راجع به من بنویسید بدید

    شروع میکنم نوشتن اومدم ازروی شاهکارم عکس بگیرم دیدم استاد داره نگاه میکنه

    بدبخت شدم:دی

    من:ااا آقای ط میشه برگه منو هم بدید..

    برگموگرفت خوند:|

    خب میمون مگه نظرمو راجع به تو نوشتم میخونی:|

    زدزیرخنده

    روآب بخندی:|

    استاد همشو دید اولم برگه منو داد به استاد

    یعنی بووووق 

    هیچی دیگه استادم خوند:|..انا لله و انا الیه راجعون:|

    کلیک کنید

    2

    همیشه ردیف آخر میشینیم 

    من:کاش یکی اینو(بخاری) خاموش کنه:|

    همه پسرا سرشون تو گوشی همیشه ناشنوان:|

    وسط درس

    من خطاب به دوستم:چرا این استاده یه جوری حرف میزنه انگار داره به یه مشت گاو درس میده؟!

    یهو صدای پوزخند آقای ط بلند شد دستشوگذاشته بود جلو دهنش:|:)))

    تا همین نیم ساعت پیش کر بودا:/


    3

    _میشه هزارتومن کرایه تاکسی بهم بدید تا سرچهارراه برم به خط برسم؟!

    مامان:چقد پول میگیری؟مگه تو کارتت پول نیست:|

    من:|

    رفتم دم در از بابا خداحافظی کنم..

    گربه شرک وار زل زدم بهش خندش گرفت دوهزارتومن توجیبش داشت داد به من

    مامان دودقیقه بعد :پول خرد ندارم:|بیا۵تومنی بگیر باقیشو میگیرم ازتا رفتی از دستگاه با کارتت پول بگیر

    من:دی

    دم در خونه

    آقای گ(همسایمون):سلام صبح بخیر کجا میری؟!

    من:تا سرچهارراه برسم به خط دانشگاه با اجازتون

    _نه سوار شو میرسونمت

    شاعر در اینجا میفرمایند:شما خونتون مورچه داره؟!:)))

    نه انصافا فکر کردیداون۷تومن پس میدم؟!:))



  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۲۸ آذر ۹۵

    روزنوشت

     

    1

    آخره ترمه یکی از پسرا هنوز کتاب نگرفته:|

    استاد:آروین تمرینات کو؟؟

    -استاد راستش من صبحی نصفشونو حل کردم یادم رفت کتاب بیارم

    +آره استاد کتابشو تو کتاب فروشی جاگذاشته:))

    استاد:اینم برگت

    -این برگه کیه چقدم بد خطه!!اا برگه خودمه؟؟ههههه نوشتهplease dont copy:))

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۱۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۲۴ آذر ۹۵

    فرم مدرسه

    زنگ خونه رو زدن داداشم جواب داده 

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۱۹ آذر ۹۵

    you love them

     

     

     

    you cant change who people are_

    !?Then what can I do:'(+

    You love them_

    Me before you#

     

     

  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۱ آذر ۹۵

    اینگونه کلاس منهل میشود:دی


    _بریم؟!

    +بریم..بچه میترسونی؟!پاشو اتفاقا امروز سرم درد میکنه حوصله کلاس ندارم..

    _واقعا بریم؟!

    +آره دیگه پاشو کیفتو بردار تا دم در برو منم پشتت میام فکر کردی میگم نه نریم؟!

    _نه باهم بریم..

    کیفمو برداشتم پاشدم انداختم کولم..یه نگاه به پشت سرم کردم دیدم همه دارن نگام میکنن..

    یهو کل پسرای ردیف کناریم قیام کردن بعد من اونا هم کیفاشونو برداشتن..

    دختره که فکر نمیکرد من حتی بگم آره و حالا هم که همه بلند شده بودن هنگ پاشد..

    هیچی دیگه کلاس تعطیل شد:دی


  • ۷ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۲۴ آبان ۹۵

    تو ذوق بچه نزن:/+الحاقیه

    تارا:تو استقلالی یا پرسپولیسی؟!

    _هیچکدوم.اصلا فوتبال نمیبینم!

    +یعنی چی؟!آبی یا قرمز؟

    _آبی

    +خاک توسرت:/آدم نباید تو ذوق یه بچه بزنه متاسفم برات


    +همین الان:دی


    الحاقیه:

    من:عمه جان این استاده خیلی رو مخه..

    تارا:آقا تو مگه مخم داری؟!

    :|

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲۰ آبان ۹۵

    اینا آدم نیستن:|به همین برکت:))



  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۱۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲۰ آبان ۹۵