۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۶۲۱ مطلب توسط «بهارنارنج :)» ثبت شده است

خسته‌..

 

این روزا سگ سیاهی افسردگی با یه دسته گرگ وحشی انگار همدست شده زده به قلب مردم

سعی میکنم ازش پیش همکارا حرف نزنم ولی وقتی پیش هرکدوم میشینی میبینی همشون همینن ...

یجورایی انگار تعادل دلخوشی و سختی بهم خورده... شایدم نگاه ما به نیمه خالی زیادی خشک شده...

فقط با خودم فکر میکنم شاید این روزا همون روزایی که باید خودتو هول بدی سختی بکشی. خلاف میلت در تکاپو باشی تا بگذره...

و همینجوری دارم میگذرونم.

امروز یه مشتری جدید اومده بود یکم اذیت کرد تا کارش انجام شه ازونور یه مشتری دیگه اومده بود و انگار شش ماهه به دنیا اومده بود و مهلت نمیداد کار مشتری زیر دستم تموم شه..

جالبه اخر کاری به همکارم میگفت ماشاالله این خانم چقدر ارامش داره و آروم برخورد میکنه با مشتری

جالبه بگم این خانوم آروم امشب تولد دعوت بود و یکساعت داشت اماده میشد ولی کمتر از پنج دقیقه به رفتن حس کرد تو اون مهمونی جایی نداره و نرفت.. و خب الان که داره این متن مینویسه در کنار این سگ افسردگی برا خودآزاری بیشتر به خودش یادآوری میکنه که حسش درست بوده و کسی زنگ نزده ببینه چرا نیومده:)

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۲۷ فروردين ۰۲

    از هر دری سخنی...

     

    این روزا شبیه یه توفانه، که راحت میتونه از ریشه درت بیاره..

    احساس بی ریشه بودن خیلی حس بدیه.. اینکه خودتو وسط شلوغی گم کنی..

    کلافگی حس بدیه...

    امیرحسین دوسالشه مریض شده بود مطب دکتر حالش بد بود کوفته بود ولی نمیخواست به این کوفتگی تن بده ولی نمیدونست چجوری؟

    داد میزد آخه من چیکار کنم؟؟؟

    کلافگی بنظرم این شکلیه. مدت هاست اینجور وقتا خودمو امیرحسین دوساله ای میبینم که کلافه است و نمیدونه باید چیکار کنه..

    امروز سالن بحث ظلم به اسم اسلام بود یکی میگفت نرید مراسما تا اینا اینو تو بوق و کرنا نکنن.. گفتم به این فرمون پیش بریم بخاطر اینا باید کل اعتقاداتمومو  ببوسیم بزاریم کنار پس!نمیشه که..

    فکر مهاجرت فکر عجیبیه شبیه چاقو دوسر تیزه شبیه همون کلافکی اخه من چیکار کنم..

    یه سرش فکر آینده آرامش بیشتر و پیشرفت و بچه آینده و... است، یه فکرش اما خانواده.. تصور دور شدن از خانواده و هزار فکر دیگه همین الان میتونه اشکمو در بیاره.. به بازگشتی که شاید عزیزات نباشن..

    یه روز سفت و سخت میشم که رفتن بهتره، شب با فکر کردن به عزیزام کلا با اشک منتفیش میکنم

    الان که زیر آسمون خدا نشستم و نسیم خنک میوزه..

    با خودم جوشن زمزمه میکنم.. و حس می‌کنم چقدر امیرحسین دوساله ام

    چقدر دلم میخواد وسط این توفان خدا بندم کنه به یه جای خوب..

    خدایا ما ریشمون خیلیی سست تر از ادعامون بود، ببین منو سرگردونم کلافم..

    مارو بند یه ریشه محکم کن...

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۲۱ فروردين ۰۲

    ختم قرآن ماه رمضان

     



    با سلام
    به مدد الهی قصد داریم برای هشتمین سال متوالی، در ماه مبارک رمضان با همراهی همدیگر چندین ختم قرآن به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و حاجت روایی شما شرکت کنندگان داشته باشیم.

    به دلیل اعمال نظم در برنامه ریزی و عدم تکراری بودن سهمیه هر فرد در طول ماه مبارک، میزان سهمیه روزانه ای که هرکس برای خودش اعلام می‌کنه ثابت هست و قابلیت تغییر در طول ماه رمضان ندارد.

    برنامه روزانه قرائت قرآن، هر روز از طریق کانال ختم قرآن و وبلاگ رمز حیات در این صفحه ( لینک ) اطلاع‌رسانی می‌شه.

    جهت شرکت در این ختم قرآن، لطفا نام خودتون همراه با سهمیه قرائت روزانه تون که می تونه از یک صفحه تا چند جزء باشه رو در قسمت نظرات همین پست بنویسید.

    مهلت ثبت سهمیه از هم اکنون تا روز آخر ماه شعبان (۲ فروردین)

    بابت اشتراک این پیام با دوستانتون، سپاسگزاریم. 🌹

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۰ اسفند ۰۱

    هرکس که نداند و بداند که نداند...

    بعضی وقتا از گذر عمر میترسم، از پا به سن گذاشتن میترسم..

    به خودم میگم نمیدونم بعضی چیزا تو ذات آدمه یا نتیجه گذرسنه..

    بعضی رفتارای آدم هارو میبینم واقعا تاسف میخورم.. کینه دوزی، دلخورشدن و بحث کردن سر چیزای الکی، پشت سر این و اون حرف زدن خاله زنک بازی و منم منم کردن...

    خدا کنه درست سر بزنگاه بتونیم مچ خودمونو بگیریم...

    نشه و بگذره و‌نفهمیم شدیم یکی بدتر ازونایی که ازشون بدمون میومد..

    یا اونقدر غرق بشیم که با همه این اخلاقای بد همچنان فکر کنیم خیلی ادمیم و بقیه بدن

  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۹ اسفند ۰۱

    سزار بی ن....

    سلام سلام از اونجایی که کلی نوشتم و با یه اشاره بیان جان همش پرید ترجیح دادم با ریکوردر گوگل صحبت کنم تا اون برام همه چیز را تایپ کنه

    و امیدوارم که خوانا باشه.

    میخواستم براتون راجع به قضیه این چند وقت ها و سرویس شدن دهن مبارک صحبت کنم هرچی با خودم فکر می کنم میبینم که طی سه سال گذشته سه بار شدیداً حال و روزم خراب شد و کارم به بیمارستان کشید و در پس پرده هر سه تایی اونا یه سزاار بود اولیش برمیگرده به زمانی که با همسر رفتیم ولیعصر و یکی از کافه های پشت دانشکده هنر سزار گرفتیم چشمتون روز بد نبینه من مسموم شدم و حال و روزی داشتم که نگم براتون

    دومین مورد برای جمعه پارسال همین موقع ها بود که از محل کار رفتم میخوش یه دونه پیتزا گرفتم و از اونجایی که هوس سزار کرده بودم یه دونه سالادسزار گرفتم چند قاچ از سالاد خوردم اما سردرد شدیدی گرفتم گفتم یه چرت میزنم تا سرم بهترشه و بعد برسم خدمت سزار اما سردرد همانا و بدتر شدن درد همونا چشمتون روز بد نبینه کرونا گرفتم چه کرونایی..

    و نگم که شب سختی رو پشت سر گذاشتم و عطای اون سزار را به لقایش بخشیدم

    سومین مورد میشه ۲۰ بهمن همین امسال اون روزی که تصمیم گرفتم با کاهوی عجیب و جدیدی که همسر گرفته بود یه سالاد سزار درست کنم درست کردم و بردم سالن و خوردم اما یک سردرد خیلی شدید گرفتم و از اونجایی که سخت مشغول کار بودم یه قرص خوردم و به کارم ادامه دادم تا اینکه همکارم اومد داخل و با تعجب بهم گفت چرا چهره ات این شکلیه و آنجا بود که توی آینه به خودم نگاه کردم و دیدم وای صورتم تیکه تیکه ورم کرده و اومده بالا تمام سینه گردن و دست هام کهیر زده و دونه های قرمز رنگ زیادی روشه چشمتون روز بد نبینه تنها اون شب پاشدم رفتم بیمارستان همسر نبود و اقوام هم کسی تهران نبود آمپول ضد حساسیت زدم یا آمپول ضد درد و ضد تهوع فردا صبح با چهره‌ای به مراتب ورم کرده و دونه های بیشتر و بیدار شدم قیافه ترسناک و عجیب بود نگم براتون دیگه خلاصه اون چند روز را با مصرف هیدروکسی زین و داروهای ضد حساسیت به هر بدبختی که بود گذروندم تا دوشنبه هفته بعدش که تصمیم گرفتم با باقی مونده اون کاهوی سالاد درست کنم برای همسر حین خرد کردن کاهو بود که با خودم فکر کردم این کاهو من بار اول بود که میخوردم

    متاسفانه این دفعه هیچ کدوم از آمپول های ضد حساسیت و هیدروکسیزین جواب نداد کار به جایی کشید که از شدت خارش و ورم صبح ساعت ۶ راهی بیمارستان و کلینیک حساسیت شدیم. ۶ روز کورتون خوردم و داروهای مشابه اما همچنان خارش دست شدید و ورم مفاصل که مجبور بودم باهاشون کار کنم و همین ورم باعث درد دست هم شدد خلاصه از حال روز الان نگم برات خارشم از دیروز یک ذره بهتر شده اما درد دستم و ورم مفصل های دستم همچنان سرجاشه مورد دیگه هم بهش اضافه شده مثلا سه روزه که گلوم و بینیم گرفته که نمیدونم اثرات ضعیف شدن بدن در اثر کورتنه یا  ویروس جدید دیگه خلاصه این روزا اگه کسی بیشتر از سه بار بهم بگه خوبی اشک دم مشکم در میاد

     

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۶ اسفند ۰۱

    ...

     

    به قول نرگس /میدونی بچه/

    یه روزاییی هرچقدر هم سخت باشه میگذره

    اما امان ازون دلی که شکسته میشه و اشکایی که در خفا پاک میشه تا ادمای بیرون نبینن..

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۲۱ بهمن ۰۱

    شب خسته و من خسته تر از شب

     

    این روزا دستم به نوشتن نمیره..

    چندبار تصمیم گرفتم پست بنویسم ولی به محض موکول کردنش به وقت دیگه دیگه حوصلشو نداشتم!

    این روزا حتی دغدغه های دیگران هم دیگه برام جالب نیست...حتی عصبیم میکنه

    حرفاشونو میخونم یا میشنوم و میگم خب که چی؟

    الان من چی بگم؟

    و غالبا سکموت میکنم

    دیروز به الف که آهنگه "بارون اومد و یادم داد" افتاده ورد زبونش برای بار چندم گفتم نخون میری رو اعصابم

    واخر وقت که داشتم جمع میکردم و صداش شنیدم گفتم چند بهت بدم دیگه دهنتو ببندی؟

    حقیقتا فکر میکنم این روزا حوصله صداشو هرچی که بخونه ندارم 

     من زیاد گریه نمیکنم یعنی گریه هام بی صداست بغض و اشکه از بچگی همین بوده.. تو سکوت در خفا بی صدا..

    انقدر که دفعات گریه های بلندم محدوده و برای همین تقریبا تک تکشو یادمه..

    ولی امروز تا سالن ماسک زدم و عینک افتابی گذاشتم, شیشه هارو هم دادم بالا..

    و تا خود سالن بلند گریه کردم

    بعدم یه ربع نشستم تو ماشین چشامو پاک کردم و رفتم بالا

    تا این حد از لحاظ روحی افت کردم:)

     

     

     

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۶ آذر ۰۱

    من این روزها


    این روزای من شده غصه..

    استرس..ترس، ترس،ترس...

    معده درد، حالت تهوع..

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۶ آبان ۰۱

    اگر بشناسمتون رمز میدم بهتون:)

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۱۸ مهر ۰۱

    خود بخوان حدیث مفصل

     

    چندروز پیشا با یکی از مشتری هام صحبت میکردم..

    میگفت سمیرا جون میدونی حسم به فلانی چجوریه؟ رفتاراش یه جوریه انگار خیلی سعی میکنه نشون بده آدم ریلکس، کول و به قولی جنتلمنیه..

    ولی آخرش هرکارم کنه یه جا از دستش در میره و خودشو نشون میده..

     

    امروز داشتم به حرفش فکر میکردم دیدم اا چقدر این مصداق خیلیاست..حالا تو زمینه های مختلف

     

    +خون میچکد از دیده در این کنج صبوری..

  • ۱۶ پسندیدم:)
  • ۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۳ مهر ۰۱