۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۱۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

:))فان طور

وای وای:))

اولین نفرپریدم توحموم تهدیدم کردم کسی طرف حموم نیاد:دی

ازینجا به بعدش فانه:)))

با سه تاخواهر دوست شدن,یه قلن یه تک..از قل۹سال بچه ترم من۷۶ام.اونا۶۷!ازخواهربزرگشونم ۱۸سال بچه ترم..

متاهلا و بچه دارا تو اتاق دیگن...

حالا ماییم توی سالن ویه مشت+۷۰/۶۰سال:))


پیرزن اول درحالی که سوزن قندشومیزنه

_وای به حالتون خروپف کنید

+من دیشب تو اتونبوس (اتوبوس)خوابم نبرد..

*اخ کمرم من جون ندارم..

=این سرفه(سفره)ازینجا بردارید

_اا این پتو واسه منه

#کو اسمت که روش ننوشته:))

  • ۴ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۳۱ مرداد ۹۶

    بزن بریم همسفر:|+الحاقیه

    داشتم پیش خودم میگفتم کنار یه دختر همسن خودم بشینم که بعدا هم اتاقم شه!

    جونم براتون بگه!

    الان کنار یه پیرزن نشستم:|

    روشو کرده بهم همشم زیرچشمی داره نگام میکنه:|


    :|


    ریز مکالماتمو با ننه میزارم براتون:))

    ننه:چندتا بچه اید؟

    من:یه داداش دارم

    ننه:فقط دوتا؟زن داره؟

    من:نه

    ننه:نومزد نداری؟؟

    من:ننه من معدم اذیته چیزی نمیخورم..تخمه میشکنی بدم بهت؟

    ننه:اره ننه مرسی..

     ...

    ننه با صدای ملچ ملوچ:|

    :دانشجویی؟

    +بله!

    _ازاد یا ملی؟

    +ملی

    _هان ننه این دختر منم رفسنجان ملیه..پسرمم نیست ولی اونم ملیه

    من:بعلهههه:|

    ...

    ننه:نون بربری دیگه برا معده خوبه بخور جون مادرت بخور

    :))

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۳۰ مرداد ۹۶

    سلامو کوفته!


    مردم ازخواب پامیشن..میگن:سلام خورشیید..

    بعدمیرن توی گروه مینویسن صبح تابستونیتون بخیر..

    من ولی با معده درد پا میشم:سلام درد بی درمون!سلام:/



    +دیروز تو اینستا یه پست دیدم نوشته بود:یه روزخوب در...

    موندم چرا این یه روز خوب و صبح و ظهر و شب بهارتابستونیتون بخیر خز نمیشه جمع شه؟

  • ۸ پسندیدم:)
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۲۹ مرداد ۹۶

    جهل مدرن

    حماقت یعنی ادعای سوادت بشه..

    اونوقت هنوز عقل تشخیص بعضی چیزارو نداشته باشی..

    یعنی دستام داره میلرزه ادم تاچه حدمیتونه احمق باشه..

    میگم اینو کجا خوندید اونوقت میگه کانال..

    مرده شورعقلت..

    آخه چطور روت میشه همچین مزخرف وحشتناکی باورکنی وانقدر وقیحانه بیانش کنه

    میگه از متن روزنامه عکس گذاشتن!

    خب بیشعور..توکه هر حرف مفتی که میخونی میری پخش میکنی ادعاته..یه گشتیم تو اینترنت بزن بفهمی الان حتی میتونن صدابسازن نتونی تشخیص بدی باصدای اصلش..

    معدم درد گرفت..

    یعنی اتفاقات مزخرف این چندروز انقدر بهم فشارنیورد که باشنیدن حرفای این زن الان بهم ریختم..

    نفهم طراحی عکس روزنامه رو من بی سواد توی فوتوشاپم بلدم!

    اونوقت تو ادعای فهمته که میخوای یه..

    اونوقت اومده میگه دخترم با ماهواره بافت مو یاد گرفته..ببین یاد بگیر موهای قشنگی داری حیفه استفاده کن ازش!همین تو با شعور شدی بسه!

    برداشته میگه اینا حقایق جامعه ماست

    به خدا خودمو خوردم تا نگم اره حقیقت جامعه است احمقایی مثه تو بشینن پای چرندیات تلگرامی بدون ذره ای فکر همه چی باور کنن وپخش کنن

    لعنت بر شیطون..

    به خدا بعضی وقتا پتانسیل اینو دارم که زار بزنم بخاطر این چیزاکه میشنوم..

    گوشام وسرم داغ کرده!



    بزرگ ترین درد بشریت نادانی نیست..بلکه توهم داشتن آگاهیست!

    اگر ما میدانستیم که چقدر نمیدانیم دنیا بهشت بود!

  • ۱۶ پسندیدم:)
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲۶ مرداد ۹۶

    راحت بخواب...




    راحت بخواب ای شهر ! آن دیوانه مرده است
    در پیله ی ابریشمش پروانه مرده است!
    .
    در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ ور نیست
    آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است
    .
    یک عمر زیر پا لگد کردند او را
    اکنون که می‌گیرند روی شانه، مرده است
    .
    گنجشکها ! از شانه‌ هایم برنخیزید
    روزی درختی زیر این ویرانه مرده است
    .
    دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
    آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است



    بشنوید..
    ازین اهنگ خوشم میاد خیلی:)





    دریافت
  • ۶ پسندیدم:)
  • ۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۱ مرداد ۹۶

    کابوس(بازی وبلاگی)



    چندوقته من یک کابوس میبینم که هرشب عموما تکرار میشه..

    درست وسط خواب و رویا یهو غباری همه صحنه رو فرامیگیره..وصدای موتوری از نزدیک به گوش میرسه..

    بعد اون غبار کم کم محو میشه و یه بز(کلیک)نمایان میشه..ومامانشوصدامیکنه:

    مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــامـــــــــــــــــــــــــــــــان؟؟مامــــــــــــــــــــان؟

    اینجاست که من از خواب میپرم ومتوجه میشم باز این بیشعور اومده نصف شب پشت پنجره مامانشو صدا میزنه:|

    پسر همساده جدید میگم:|قبلا بهتون گفته بودم روبه روی خونمون و پنجره اتاقم یه اپارتمان5طبقه است!

    یه مستاجر جدید توی واحد روبه روی در خونمون اومده..که پسرش شبا نصف شب بجای اینکه دوتا پله بره بالا یا زنگ بزنه علاقه داره از پشت پنجره حرف بزنن!

    یعنی انقدر که بز  صداش کردم الان هیچ تصویری ازش غیر تصویر بز تو ذهنم نیست:|

    یه بارم اومدم برم بیرون عصر بود دیدم دقیقا عین همون(کلیک) لم داده دم پنجره داره کوچه رو دید میزنه:|

    یه روز صبحم اومدم ماشین از پارک بیارم بیرون دیدم موتورشو بافاصله4/5متری از گاراژمون گذاشته!آخ دلم میخواست دنده عقب بزنم له کنم موتورشو:|

    حیف ماشین بابام خراب میشد وگرنه محض کابوسای هرشب هم شده تلافی میکردم:دی



    +طلوع من (بانو اَسی)یه بازی راه انداختن!بانو شملیا در چالش از کابوس هایت حرف بزن مستر هاژمحمود دعوت کردن!و ما نیز به دعوت هاژمحمود شرکت به عمل رسانده ایم:دی

    ازهمینجا دعوت میکنم از خوانندگان وبلاگم که اگر علاقه دارید و براتون مقدوره شرکت کنید:دی از طرف من همتون دعوتید:ِدی

  • ۴ پسندیدم:)
  • ۲۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۱۸ مرداد ۹۶

    روزنوشت


    1

    آیا میدانستید مرغ ها عاشق ماکارونی هستن؟؟؟

    ازون بیشتر عاشق مرغ سوخارین:)))

    یعنی زامبینا!

    اینکه میگن ما گوشت رفیقمون بخوریم استخونشو دور نمیدازیم از رو مرغا ساختن:)))


    2

    دیشب یه خانوم معلمی اومده بود آرایشگاه..یهو نگاش به ما دوتا افتاد گفت دختراتن؟؟

    صاحب آرایشگاه گفت:نه شاگردامن..میان یادبگیرن

    یهو خانم با تعجب گفت:اینا؟؟چقد جوجه ان..ماشاالله چه شاگردای بچه ای

    ما:|

    +حالا بچه ان یا ریز بنظر میان؟؟

    _این یکی امسال میره نهم..بعد به من اشاره کرد گفت این خانمم دانشجو!

    +اا؟؟حالا ناراحت نشو گفتم جوجه اینجوری جوون تر دیده میشی!درعوض وقتی45ساله شدی همه گفتن30سالته ذوق میکنی!

    بعدم خداحافظی کرد رفت..

    صاحب ارایشگاه اومد زد پشتم با خنده گفت:چطوری جوجه؟:|ریز میبینمتا:|

    :|


    3

    چندوقته برنامه هام  پیش نمیرن!

    دوتا کتابم هنوزنصفه اند..همش میخوام راجع به عرفان حلقه و بقیه جریانای ازین قبیل پست بزنم فرصت نمیشه!

    صبحا که باشگاهم میام خونه پیش خودم میگم یه چی میخورم کارای خونه رو میکنم ناهار میزارم بعد یا کتاب میخونم یا فتوشاپ کار میکنم..

    اونوقت تا ناهار میزارم خونه رو جمع میکنم میشه 2و بعد از شدت خستگی تا3:30خوابم میبره:|

    عصراهم میرم ارایشگاه باز شب تا نماز بخونم شام بزارم یا یه فیلم جالب بزاره ببینم میبینم هیچ کاری نکردم:|

    3/4ماهه میخوام برای  خودم یه بولیز شلوار بدوزم:|

    اصن یه وضعی!الان2ساله میخوام دوتا از دوستامو دعوت کنم:|نمیشه


    4

    امان از مردم فضول!

    به خدا ما7/8ساله با همسایه هامون مرفت امد داریم اعتماد کامل حتی کلید خونه هامون دست هم!

    یکبار نشد بپرسیم تو زندگیتون چی گذشته!

    حتی مثلا دختره تو ارایشگاه دیروز داشت میگفت داداشم اگه زنده بود اینقدر سالش بود!

    تعجب کردم دلم میخواست بدونم ولی به خودم گفتم  فضولی نکنم!خودش خواست میگه!

    اونوقت یه خانمی دیشب که مامانمم اومده بود ارایشگاه موهاشو رنگ کنه اومده بود!

    مامانمو نمیدید!

    اما گوشیشو رو میز دید!برداشت میگه این گوشی همسایه آقای ف که گوشیشم مثله گوشی منه؟؟

    :|||||

    یعنی حتی مدل گوشیامونو میدونست..وانقدر حرف زد و فضولی کرد و به زندگی همه کار داشت..که پامونو گذاشتیم بیرون دوتایی گفتیم:

    اه این دیگه کی بود؟؟؟؟:|



    +اا میخواستم راجع بع پسر همساده بگم یادم رفت:|بمونه بعد

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۷ مرداد ۹۶

    مرا اینگونه بشناس



    هرگز خودم را به کسی نیاویخته ام
    زیرا که جان برایم از جامه پیش تر است
    جیبم جواب نداده
    بازو جویده ام
    زیرا که من هزار من به منتش می ارزد
    تن به موریانه ها داده ام
    اما
    هرگز به تیغ، ما نگفته و
    به تبر
    دست ندادم
    بار داده ولی
    بار نبودم
    نه بر شانه ای
    و نه تا حال
    زیر سرِ من شانی فرو ریخته .
    سنگینی من
    سرِ غم هایی ست که خوردم
    نه تنها ، تنها
    بلکه بیخود حتی..
    گوشه ای
    آن چنانی که به اطرافِ غرور هم
    بر نخورم..
    نشکنم...
    آری
    من
    زحمتم برای کفش های خودم بوده و بس
    گاهی به پایین دویده ام
    گاه به بالا
    هر چه هستم
    هستم
    نه از هست دیگری
    و نه از نیستش.
    مرا این گونه بشناس
    پرنده ای که قفسش را خودش ساخت
    تا تن به کوچ و اوج های پست نسپارد.
    مرا این گونه بشناس
    شمعی که در غیبت پروانه
    خودش ساخت
    خودش سوخت
    بی اشک
    و بی آن که سایه اش با دیوار
    برقصد..



    +چقدر این مرد خوبه و حرفاش دلنشین:)

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۱۶ مرداد ۹۶

    سلام

    سلام..

    اینجا رو بخونید,توضیحات کامله اونجا:)




    http://barani-96.blog.ir/1396/05/11-1



  • ۵ پسندیدم:)
  • ۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۵ مرداد ۹۶

    روزنوشت(عیدانه)


    1

    توی همه ی فیلمایی که بابام از قدیماتوگوشیش داره..من شخصیتی شبیه شخصیت کارتونی برنارد داشتم!

    حتی توی یکی از فیلما عموم وبابام طی حرکتی ازمن یه اثر تاریخی میسازن:|

    چشامو میبندن بعد یه کمربند میگیرن برام میگن چشم بسته باید هی از روش رد شی وبرگردی و پات بخوره باختی:|

    اونوقت کمربند برمیدارن و من رو هوا میرم ومیام:|

    وچنان با دقت شلوارمو میگیرم بالا که به کمربند نخوره:|

    هنوز میشینن اون فیلم نگاه میکنن و میخندن:|

    بله:|


    2

    برداشتم کتاب میخونم و خیلی با دقت از نکات جالبش نت برمیدارم!واونجایی که منبع میزاره مینوشتم!

    بعد از 150صفحه خوندن..نگاه کردم دیدم چرا توی بخشای مختلف این کتاب منبع(همان)هست؟؟

    این چه کتابیه؟؟بعد یکم فکر کردم دیدم منظور بخشایی که نوشته (همان) ارجاع به کتاب قبلی که ذکر شده بوده:|

    توی دفترم بخش منابع پره از کتاب همان:|

    حالا یه (همو)هم هست!وجدانن میدونین چیه بگین من انقدر همو همو ننویسم:)))


    3

    یه دختره تو آرایشگاه هست..

    یعنی من به این بشر یاد بدم اسمم سمیراست نه سمیه جای شکر داره!

    انقدر سمیه سمیه میکنه که صاحب آرایشگاهم بهم میگه سمیه!

    دیگه صدام میکنن..

    فقط میگم هان:|

    امروز یه دخترره کلاس ششمی اومده!یه آرایشی یه تیپی!بعد اون دیوانه باز منو سمیه صدا کرد!

    اومده جلوم میگه سمیه جون این خط چشم و....خراب نشده؟؟تازه الان استرس گرفتم بنظرم صورتم جوش ریخته..نگاه میکنی؟

    :|

    سمیه عمته!

    من هم سن اینا بودم با مداد ابروی مامانم نقاشی کشیدم مامانم تا دوهفته بام قهر بود!:|بعدا فهمیدم برا نقاشی نبوده!



    +برای مناسبت عید چیز دیگه ای بنظرم نرسید!خوش به حال اونایی که مشهدن!:)التماس دعا



  • ۳ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۱۲ مرداد ۹۶