۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

شب نوشت اختتامیه سال😁


1

اصولا ریکواستای پیج شخصیمو نگاهم نمیکنم..یا مرد آشنان و من مرد تائید نمیکنم

یا دخترن و دلم نمیخواد ریختشونم ببینم😂و یا ناشناسن یا ندیدم و نشناختم..

خلاصه که همیشه یه رقم بالاییه که نه میشه رد کرد نه قبول

امشب اتفاقی یکی از فنچای زمان دبیرستان دیدم(فنچ یعنی از لحاظ رشد منطقی در دوران کودکی و احساسی موندن)که پروفایل دونفره و..

دردسرتون ندم قبول کردم و دنبالش کردم و بلافاصله اکسپت کرد..

تمام پیج قربون صدقه پسره رفته بود هیچ(چیه این شوهراتونو انقدر تحویل می گیرید پرروشون میکنید؟:|من بی تو تمامم آسفالتم هیچم!)

حالا اینش باحال بود پست تولد 20 سالگیش زده بود انگار همین دیروز بود شمعهای یک سالگیمو فوت میکردم و...

بقیشم ربط داده بود به پسره،میخواستم بگم دمت گرم یک سالگیتم یادته؟:|از عشق به هذیون نویسی افتادین:|

به طرز عجیبی این فنچامون زودتر از همه هم مزدوج شدن و ببینیشون جوری قیافه زنای باتجربه ی جا افتاده میگیرن که میگی اینا چندتا بچه عروس کردن:|

#جوگیر_نباشیم



2

دیروز دیدم یکی از بچه های دانشگاه کلیپ گذاشته با یه پسره بعد همو میبوسن

میگم به سلامتی نامزدته؟

میگه نه هنوز داریم رسمیش میکنیم،اصلا مرز های رسمیت پیش نگاهم دریده شد:|

بعد جالبه به طرز خنده داری متوجه شدم ترم پیش که همه فکر میکردن من نامزد دارم:|چرا آخه؟

از پرتی من به مسائل و اطراف این نتیجه گرفتن؟یا احتمالا پیش خودشون فکر کردن همچین لعبتی(بخوانید داف😁) مگه میشه تور نشده باشه؟😅😎

#اعتماد_به_سقف

#دوستان_رسمی



3

به بهانه روز مردو پدر خیلی حرفا زدین بزارین منم بگم

خوبه یکم در این مواقع خوددار باشیم، تا حالا دیدین اینایی که چندسال از ازدواجشون گذشته این همه شلوغ بازی اغراق آمیز داشته باشن و از سی صد زاویه عکس بزارن؟نه!یا اونام تب تندی داشتن و از شور افتادن بعد یه مدت

یا به شعور رسیدن که زندگی شخصی عاشقانه ها و.. شخصیه وبس!(مورد داشتیم عکس از لاک زدن ناخنای پاش توسط پسره عکس گذاشته)

خطابم به روز پدرم هست،به این فکر کنید که بعضیا پدر از دست دادن..و اینکه این همه مجازی و... شلوغ بازی کنین جلو مردم چه فایده ای داره؟

و هر دو گروه بترسید از آه حسرت بترسید ازین خوش به حالش ها..(گرچه بنظر من خیلی وقتا حتی حال بهم زنه:|)

روز مادر خیلی شلوغ کردن(بگذریم نمیدونم پدراشون میدونستن عکس زناشون گذاشتن تو فضا مجازی یا نه؟:دی)

خیلیام عکس سنگ قبر گذاشتن،

قدر داشته هاتونو بدونید و لازم نیست داد بزنید.

#خصوصی_شناسی



+و در آخر،قسمت نشد یا دقیق تر لایق نبودم امسال برم اعتکاف،اونایی که حرمید این روزو یا اعتکاف،سال تحویل به یاد ماهم باشید:)

  • ۱۵ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۲۸ اسفند ۹۷

    من همینم


    میگن جنس خانما حرف زدن دوست داره،دوست داره وقتی کوچکترین دردی سختیی غمی داره بیان کنه..

    دروغ چرا؟ولی من خیلی مغرورم که بزارم کسی بدونه احساس ضعف دارم، بدم میاد بهم بگن 

    چته، حالا چت شده،عجب..

    میدونید جنس همدردیا برام جذاب نبوده،نه طعنه برانگیزاشون نه مهربانشون،هیچوقت به طعنه ها اجازه ندادم و مهربونارم باور نکردم، حرفای کلیشه ای احترام و عزیز بودن و هیچوقت باور نکردم، بیشتر از جذابیت ازین حرفا فراریم.حتی برام صورت خوشی ندارن، اونایی با من زیاد در ارتباط بودن میدونن..

    شاید بشه گفت سردی، شاید غرور شایدم واقع بینی..

    هیچوقت سعی نکردم زخم و غم و دردمو بگم،هربار یه خب که چی بزرگ اومده تو ذهنم..

    دروغ چرا منم مثل هر آدمی وسوسه میشم از روزایی که زیر سرم گذروندم یا از وقتایی که تب دارم و بی جونم بگم..

    عمیقا غلیظ.. منم گاهی بدم نمیاد یکی تواین وقتا ناراحتم باشه و ...

    دروغ،چرا گاهی خیلی قشنگه از بعد احساسی.. هرچند عاقبت مثل دو سه هفته پیش نتیجش فقط تعریف کردن یه حرف طنزه از خانمی که برام سرم میزد..

    زندگی یادت میده از بعد عقلت ببینی، همون خب که چی بزرگی که هربار توی هرموقعیتی چه مریضی چه سختی برام پیش میاد و بگم چرا میخوای برات دل بسوزونن؟کما اینکه میدونی نمیسوزونن،چرا خودتو کوچیک کنی چرا بزاری ضعفتو بدونن چرا راه تحقیر یادشون بدی چرا...

    میگه:خودت باش،بریز بیرون

    میگم خود من همینم،همینقدر ساکت،هم فریادم هم سکوت،هم احساسم هم بی رحم،هم قویم هم شکننده،هم لطیف و هم زمخت،هم ساده هم پیچیده،من همینم اجتماع این همه تضاد



    +هیچ ایده ای ندارم چرا نوشتم،ولی میدونم که خوبم..

  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۲۶ اسفند ۹۷

    چند کلامی با 98


    سلام 98،میدونم هنوز نیومدی ولی یه سری صحبت باهات داشتم..
    سال 98باید سال پر از موفقیت برای من باشی،وقت برداشت چیزایی که براشون زحمت کشیدم..
    سال98 من هم زبانم هم آرایشگاه و هم ورزشم باید به مرحله ثمر و پیشرفت برسه..
    توی کار جدیدی هم که دارم توش تحقیق میکنم موفق شم..
    98این حرکتی که این اول کاری زدی و من نتونستم برم اعتکاف میبخشم!خیلی از دستت شکار بودم ولی تقصیر تو نبود و میبخشمت..
    98 سعی کن آدمای بیخود کمتری رو راه بدی،اصلا راه ندی..خلاصه سعیتو بکن
    98،نود و هفت سال جوادی بود..
    از همون عیدش هرچی جواد ومحمد جواد بود برا من پیدا شد..
    یکی هم از یکی جواد تر!
    دیگه آخرای سال روند بهتری بود میتونم بگم غیر جواد و محمدجواد اسامی دیگه ایم بود
    98تمام تلاشت بکن من آدم تر شم..مومن تر،مسلمون تر..خوش اخلاق تر
    98برای خانوادم صفا و صمیمیت بیشتری داشته باش..
    98سرکیسه ات رو هم شل کن خسیس نباش پول پول
    98و 98لبخند، دل قرص ،یاد خدا، و یه آدم قوی تر رو ازت میخوام،بگو چشم:)


  • ۱۶ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲۳ اسفند ۹۷

    روزنوشت


    1

    برای بچه هایی که عازم سفر راهیان نور بودن بروشور طراحی کردم که در طول مسیر همخوانی شعر و مطالعه داشته باشن
    به فاطمه میگم تا اخرین لحظه هرجا دیدی خلوت کردن دارن گریه میکنن میری این بروشورارو میکنی تو چشمشون میگی برا طراح اینا دعا کنین😂


    2

    داداشم مشغول یه بازی اینترنتی بود(پابجی)
    رفتم گوشی بابامو ازش بگیرم داشت بازی میکرد گفت صبر کن
    نگاه کردم دیدم دختره😐
    گفتم دختری؟خجالت نمیکشی؟
    گفت نه انقدر  خوبه تاحالا کلی مخ زدم،جون گرفتم😐😓

    3

    داشتم کلیپ قبل و بعد عروسای شبنم نظیف میدیدم داداشمم اومد دید
    یه آن دادش دراومداز تعجب
    گفت:به خدا شوهری که اینجوری گیر آدم بیاد از گوشت سگ نجس تره
    😂😂😂
    اصلا من برم خواستگاری همونجا دوبار با کیسه میسابمش بعد حرف میزنم😂😂


    4

    دوشب پیش ساعت10:30 کارام تموم شد اومدم پایین
    دیدم مامانم یه کاغذ گذاشته رو اپن با این متن:دخترم لطفا ظرفارو بشور خیلی خسته ایم
    ازونجایی خسته بودم به رو خودم نیوردم خوابیدم که داداشم اومد و گیر که بشور
    بعد رو کاغذ نوشته بود:نشست مامان گرفت خوابید گفت به من چه
    بعد اومده بود مثل همیشه بگه بیا ازخونه بندازیمش بیرون 😒
    که نمیدونم چی شده بود پشیمون شده بود خط زده بود😐


  • ۱۶ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۱۸ اسفند ۹۷

    دلم نیومد از حس خوب این پست محرومتون کنم



    بخوانید

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۴ اسفند ۹۷

    البته همشو بخونید ولی شماره4 رو حتما😐

    1
    دختر خالم یکی دوسالیه ازدواج کرده،ازون دخترای به شدت خوب و دل پاکیه که بنظرم هر دو دنیاش آباده
    یبار گفتم زهرا میای بریم مشهد؟ گفت آره خیلی دوست دارم بریم حسینم بیاد،گفتمش زهرا مجردی میخوایم بریم،
    گفت:حسین گناه داره که اصلا کاری به ما نداره میره پیش بابام
    گفتم:بابات؟؟؟؟میگم مجردی باباتم حساب کردی؟گفت خب حسین گناه داره😂
    یا اوایل بارداریش میومد دکتر کلی اصرار میکردم بمونه میگفت:نه برم حسین گناه داره:|
    حالا من براش دست میگیرم یا خودشو صدا میکنم "حسین گناه داره" یا شوهرشو
    جمعه ای رفتیم خونشون گفتم:سلاااااام خوبی؟چ خبرا؟حسین گناه داره کجاست؟😂😂
    گفت الهی که من نمیرم اونروز ببینم عروس شدی تلافی کنم😁


    2
    رفتم یکی از کتابفروشی‌ها که فقط کتاب زبان میفروشه کتاب دانشگاه بگیرم،صاحبش یه پیرمرده تقریبا که فارغ التحصیل سال64این حدوداست..
    وقتی خدا خدا میکردم که کتاب زیر15 باشه که پولم برسه بگیرمش گفت: ما زمان دانشجویی یک ریال پول کتاب و کپی ندادیم،پول غذا ندادیم،بهترین غذا رو هم میخوردیم،ولی الان ؟!
    برگشتم با حرص و ناراحتی گفتم:هیچی،در عوض یه وجه شباهت داریم اونم اینه که استادای زمان شما هنوز چسبیدن به دانشگاه و دارن تدریس میکنن😐😒
    مثل اون آقای میم مردک ...
    حیف حیف تصمیم گرفتم به کسی توهین نکنم..


    3
    چند ماهه هی دارم پول پول میکنم..
    اوضاع یجوری شده به بابام شب میگم پول هست:میگه اره دخترم برو
    فردا ظهرش میگم خب من برم
    میگه کجا؟؟پول نیست:|
    بعد دوروز بعدش خونم زنگ میزنه آخرا حرفش یادش میاد میگه:برو اون خریداییم داشتی انجام بده
    بعد شب میگم بریم؟میگه فعلا نه:|
    منتظرم دفعه بعدی که بابا پول دستش اومد بچسبمش برم خریدامو بکنم بعد بیام:|


    4
    شنا یاد گرفتن سه تا درس بزرگ بهم یاد داده
    یک.وقتی توی تنگنا قرار بگیری،وقتی برای حفظ خودت مجبور باشی،توانایی انجام کارهایی پیدا میکنی که نمیتونستی!
    پس هیچوقت دنبال راحتی نباشید و نخواید برنامتونو سبک کنید،اما نظم و برنامه ریزی یادتون نره!
    دو.بخش عمده شکست ها درست در لحظه ای اتفاق میوفته که به خودت مطمئن شدی و فکر کردی همه چی تموم شده! به قول معروف برگا وقتی که حس میکنن طلا شدن سقوط میکنن!
    سه.دوچرخه خر است.خیلی خر است،تمام این درسای لعنتی رو سر دوچرخه یاد گرفتم،از زیر آب رفتن و آب خوردن تا جون کندن.و امروز اووف،خیلی خیلی خر است😐😐


  • ۱۶ پسندیدم:)
  • ۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۱۳ اسفند ۹۷

    برای تو

    سلام،این دومین باریه که برات مینویسم و میدونم حتی فکرشم نمیتونی بکنی برام نوشتن این نامه یا بهتره بگم اعتراف نامه یعنی تحلیل ذره ذره ی توانم..
    نمیدونم از کجا باید شروع کنم،
    شاید بهتره ازینجا بگم که همیشه سعی کردم انکارت کنم
    خواستم به خودم، به همه ثابت کنم من رو پاهای تنهایی خودم، محکمم.و تونستم ثابت کنم..
    نمیخوام ناراحتت کنم ولی خیلی وقتا در عین نبودنت خوشبختم، محکمم.
    درس میخونم،ورزش میکنم حرفه های مختلف امتحان میکنم گاهی حتی از دیدن خودم تو آیینه لذت میبرم و به خودم میبالم و به این متفاوت بودن،به این موفقیت های هرچند کوچک افتخار میکنم..
    ولی بعضی وقتا..
    آه که بعضی وقتا چقدر عذاب آوره نبودنت..
    بزار توی خودم نریزم..بزار بگم بعضی وقتا جای خالی آرامش حصار آغوش مردونت شکنجم میده..
    که تمام صحنه هایی که بی تفاوت حتی با کراهت ازشون رد میشدم دوروزه فکر و حواس برام نزاشته..
    که چندساعت بشینم پشت میزم، زل بزنم یه گوشه و بگم باید الان بودی.
    بودی و سرمو میچسبوندی به سینت..
    بودی و یه دل سیر نگات میکردم..
    بودی و با دستام صورتتو کج و کوله میکردم و به حالت نتیجش میخندیم..
    ولی نیستی!نیستی و من دلتنگم و این نفرت انگیز ترین اعتراف برای آدم مغروری مثل منه.
    یکی به طنز میگفت دختر است دیگر،ممکنه یبارم باهاش حرف نزده باشی ولی باهات قهر کرده باشه..
    آره همینقدر مسخره باهات قهرم.
    دو روزه باهات قهرم،دو روزه عصبیم از نبودنت، از آدمای  اشتباهی که اومدن و زل زدن تو صورتم و خندیدن و تو نبودی، عصبیم از حس یاسی که فهمیدم هیچکدومشون تو نبودن حتی شبیهت نبودن ، از یاداوری عذاب آور نگاهای خریداری که برام از عشق و زندگی میگفتن و من مچاله میشدم تو خودم و گیج میموندم و تو نبودی..
    و نیستی و من خستم..
    خستم..
    آره،قهرم حتما آدم نباید اسم یکیو بدونه چهرشو دیده باشهو تاحالا باهاش حرف زده باشه تا بشناستش و قهر کنه

    من میشناسمت تو، توی منی و همین کافیه برای این غم
    تا حالا پیش خودت فکر کردی این نبودنت یعنی ظلم به من؟
    ظلم به خودت؟به قلبم به دلتنگی و اعترافی که غرورمو شکست؟
    جواب این ظلم چی میخوای بدی؟


    +قطعا با حرفای بیجا و بی مورد شدیدا برخورد میکنم.

  • ۱۳ پسندیدم:)
  • ۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۱۰ اسفند ۹۷

    شب نوشت


    1
    بچه های بسیجی که تو مراسمامون کمک میدن که حدودا بین سن15/19 دارن توی اینستاگرام یه گروه زده بودن که داداش منم عضو بود، در ادامه پرزیدنت ترامپ و روحانی رو هم عضو کرده بودن و نوشته بودن بچه ها جمع 
    😳خودمونیه،بیاین حرفاتونو بزنین سنگاتونو باهم وا بکنین:|


    2
    صبورا پیام داده با یه اکانت ناشناس و وقتی میگم معرفی کن میگه کیه که همیشه احوال چال لپتو میپرسه؟
    میگم خب اینجور نشونه سخته که خیلیا:|
    میگه کیه که میگه بی معرفتی؟
    فکر میکنین چی گفتم؟
    گفتم اینکه سخت تر شد😂:|


    3
    برنامه داشتم این ترم سبک کنم کارای دیگمو که تا قبل از ارشد برم سراغ مقاله و یه مقاله به اسم خودم بنویسم،
    اونوقت این ترم یه6واحد با یه استاد داریم که همین دو جلسه خرد و خاکشیر شدم سرکلاسش،بس که یه بند درس میده تاکید میکنم بدون توقف!.تازه حساب کردم برنامه ورزشیمم از3جلسه به 5جلسه تغییر کرده.اون استادیم که باهاش درمورد مقاله حرف زدم انقدر حافظش خوبه که محاله منو یادش بره:| هر جلسه از نگاهش میفهمم که میگه قرار بود بیای دفترم:|||😩😩


    4
    داشتیم با فاطمه حرف میزدیم. از مصیبتای خرید جهاز و دوران عقد می گفت،همین حین جواب پیامک تبریکی که به یکی از خانما فرستاده بودم اومد،نوشته بود اگه شمام متاهلی مبارک
    نوشتم : نه الحمدلله:|


    5
    خیلی برام جالبه،هی ناله ی نداریم گرونه میکنیم،ولی خرجای آنچنانی، جدا درک نمیکنم دوستامو که میخوان3.5بدن کلیپ بسازن قبل عروسی جدای فیلم برداری عروسیا!
    واقعا چرا؟
    اصلا چرا همشونم مردن فیلم برداراشون؟:|


  • ۱۴ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۸ اسفند ۹۷

    یا من شبیه کوه برفی سرد و سنگینم؟


    دلتنگی همیشگی نیست..

    قلب هم شبیه لباس،

    روزی برای خریدارش جا باز میکند..


    +شده دلتون بخواد زمین دهن باز میکرد میرفتید تو زمین و ازین حس گناه لعنتی راحت شید؟ من چندساله ...

    +فراتر از کسی رو نداشتن برای دردهای همیشه نگفته ات،قضاوت های مضحک و ابتدایی و چرندی مثل شکست عشقیه!

  • ۱۳ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۳ اسفند ۹۷

    روز نوشت(وی خیلی نوشت!:|)


    1

    داداشم ویروس گرفته ویروس بدیم هست

    ظاهرا خوب شده،ولی ذره ای رعایت نمیکنه تهدیدش کردم که وای به حالت من بگیرما!

    ولی کو گوش؟خودش توی یکی دو روز3کیلو آب رفت

    بعد همه جا میگه خواهرم بهم میگه: الاغ به الاغیش شعورش از تو بیشتره!

    البته اسم دیگه ی الاغ میگم:|گفتم وجهه با ادبم رو خراب نکنم هرچند خر با الاغ نباید تفاوتی داشته باشه

    ولی حسم میگه الاغ با ادب تره:|


    2

    بعد عید امتحان مربیگری آمادگی جسمانی به جز سه جلسه ورزشی که قبلا هم در هفته داشتم هییییییچ تمرینی نکردم:|

    دوی2 کیلومتر و چهارصد شنا و دراز نشست زمان دار

    شکلک این دختره که می کوبید تو پیشونیش کو؟


    3

    رفتم دفتر رئیس دانشکدمون بعد کلی وجعلنا خوندن.لبخند زورکی بهش میگم آقا من دانشجوی ترم6ام

    مشکل دارم میشه این درس با اون گروه بردارم؟

    میگه با چی تداخل داره؟

    خواستم بگم به تو چه بگو میشه یا نه!

    گفتم مشکل دارم!گفت نمیشه دانشجو باید هرساعتی کلاس دادن بیاد مشکل نداشته باش:|

    دوستم گفت راستشو می‌گفتی

    منتها اگه گفته بودم بهش آرایشگاهم احتمالا پرتم میکرد بیرون!

    حالا از صبح زنگ زدم التماس مامان  که زنگ بزن به مربیم خودت بهش بگو من دانشگاه این ترم ساعت کلاسمو کلاس دارم

    (ضایع است خودم جرئت ندارم بهش زنگ بزنم؟:|)

    کلی توضیح دادم.اومدم میگم زنگ زدی؟میگه نه:|


    4

    مامانم فهمید این ترم یه روز،در هفته خالیه برنامم چهارشنبه گفت بیا بریم استخر

    گفتم :شما که گفتی بی فرهنگی دیگه نمیارمت(گفتمتون چیکار کردم یانه؟:|)

    گفت حالا بیا بریم

    رفتیم دستمو داد دست مربی گفت یه شناگر ازش بساز:|

    مریی گفت شنا علاقه داری؟

    صاف زل زدم تو صورتش گفتم نه!من از بو استخر هم بدم میاد:|

    گفت حالا بیا قول میدم بدت نیاد:|

    تازه مربی معلم ورزش راهنماییم از اب دراومد


    5

    یه جوش کوچیک زده بود صورتم دستکاریش کردم

    بابام که اومد سریع رفتم تو صورتش بوسش کردم مهلت ندادم نگام کنه

     بعد به عنوان خواب رفتم زیر پتو متوجه نشه دعوا کنه:|

    هنوز همون زیر موندم تا ناهار بخوره،

    :|


    +چقدر حرف زدم:|چقدر لوس حتی:|شاید برش داشتم این پست:/

    +تازه میخواستم درمورد داستانی که دارم ترجمه میکنم بگم و از تنبلیم

    +حتی،بگم چقدر خوشحالم دانشگاه شروع شده!و کاش همه کلاسها از ساعت7:30بودن!تنها دانشجوییم که ازینکه صبحا مجبورم پاشم و نمیخواابم و میرم دانشگاه خوشحالم:|

  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۱۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۷ بهمن ۹۷