این چندوقت با اضطراب زیادی دست و پنجه نرم کردم و دو هفته است که جلسات مشاورمو با کلی تاخیر شروع کردم..
ریشه اضطراب هام آینده است و برنامه هایی که نتونستم با سرعتی که میخوام به جایی برسونم..هدف هایی مثل رسوندن کارم به یک نقطه امن شغلی که بتونم بعد از اقدام برای بارداری کارم رو به صورت دیگه ای حفظ کنم و مجبور نشم حرفه ای که براش زحمت کشیدم بزارم کنار و به امید اینکه مدت طولانی بعدش از منفی صفر شروع کنم... شرایط اقتصادی جامعه اضطراب هایی که بخاطر تصور خونه نشینی و مسائل مالی سراغم میومد و...
حالا شاید بگید اینا چه ربطی به ما داره که نوشتی کاش میخوندیم؟
ازینجای داستان!
من از همون قدیم خیلی به اطرافیان نگاه میکردم و زندگی ها وچالش هایی که داشتن رو تحلیل میکردم..
حقیقتا کار خونه هیچوقت تمومی نداره! یه روند فرسایشیه! میگی چرا؟
یه پازل یا دومینو یا حتی ازین سازه های دست ساز درنظر بگیرید که میسازیم.. ما با علم به اینکه قراره بعدش خرابش کنیم میسازیم!
فرقی هم نداره چندسالتون باشه اگر در نزدیکی پایان سازه این سازه رو کسی خراب کنه یا اگر تازه پازل تمام کردید و هنوز به فراغت و حس ارامش بعد از دیدن نتیجه نرسیده باشید و کسی خرابش کنه چه حالی میشید؟
شاید بگید کار خونه فرق داره نه! تفاوتش میزان بالاتر پذیرش و درک اینه در اخر کاریه که باید انجام بشه، حالا خونه داری آشپزی تربیت فرزند و... مسایل این چنینی خانم هارو درنظر بگیرید
همینجا نگه دارید بریم پارت بعدی!
یه خانم که قبلا توی اجتماع بوده ونقشی فارغ از مادر و همسر بودن داشته که براش خروجی تعبیه شده بوده کارهایی که تیک میخوردن و حس خوبی که بعد از اتمام کار میگرفتن، احترام وحس مقبولیت که بخاطر بودن در میون ادم ها داشته و حتی فارغ از همه این ها آخر ماه حقوقی واریز میشده که حس خروجی مقبول داشته!(فارغ ازینکه طبق یه تحقیقات خانم هایی که تو کارشون پیشرفت میکنن وسمت میگیرن گاهی دچار یه حس عذاب وجدان میشن و برای اثبات اینکه بخاطر کار از بچه وهمسر غافل نشدن چندبرابر گذشته کار میکنن و حرکاتی انجام میدن که تا قبل به این اندازه نمیکردن!)
همین خانم بخاطر شرایطی مثل بچه داری و هزینه مهد و... خونه نشین میشه، سیکل فرسایشی کار خونه و همسری که حالا بار مسائل مالی گردنشه و صبح تا شب برای رفاه خانواده در تلاشه!
اما شب چی میشه؟
خانم خسته از سیکل مکرر و فرسایشی و ندیدن خروجی تموم اون سازه هایی که این خانم از صبح ساخته و تموم نشده خراب شده وتکرار شده! حس عدم ارزشمندی و مفید بودن روز... منتظر همسریه تا براش نقش چهل نفر ادمی داشته باشه که قبلا از اجتماع میگرفت، و اقا چطور؟ خسته از کار به امید اینکه همسر قدردان باشه و بزاره ریلکس کنه...
نتیجه؟
تلاش و بحث های مکرر و توی تموم اینا زن اصرار داره که به همسر بگه منو ببین. برام ارزش قائل شو. منم هستم. منم ادمم. منم مثل ادم هایی که بیرون براشون وقت میزاری
و اقا که ناراحته از قدرنشناسی همسری که نمیبینه از صبح تاشب بخاطر اون وبچه هاش زحمت میکشه..
این میشه سیکل معیوبی که من توی اکثر زندگی های دیدم.. تلاش هایی برای دیده شدن که منجر به منم منم های دوطرفه میشه!
علاوه بر اون نود درصد این زن ها ناخوداگاهشون خودشونم باور دارن ادم مصرف گرا و غیر مفیدی هستن که کاری نمیکنن و حتی گاها به این مضمون شنیدین که کمک همسرشون توی مخارج زندگی نیستن و کاری نمیکنن!
این میشه تلاش های بی فایده برای اثبات کردن همدیگه برای توچشم کردن زحمت ها توی چشم طرف مقابل تازه در قدم های اول مراحل بعد تر و بدترش بماند!
این درحالیه که کافیه از نگاه هم به زندگی نگاه کنیم و بجای تلاش برای ثابت کردن خودت وبه حق بودن خودت مهلت بدید به هم تا همو بهتر درک کنید