زن ها وقتی زیاد چشم به راه ِ
نشستن جوجه انگشت هایی مردانه ،
روی شاخ و برگ گیسو شان می مانند،
کلافه از این نداری و نبودن
یک روز
دست به تبر می برند و
به جان جنگل گیسو می افتند .
طوری که ما خیال می کنیم مُد بوده لابد
که از ریشه زده
غافل از این که بی نوا
مرد و مردانه
خودش را شبیه نداشته اش کرده،
که معلوم نشود،
این چهره چهره ی همانی ست که نیست.
مردها ولی صبورترند
آن قدر در انتظار بوسه ی دلخواه می مانند
که زیر پای لبشان علف می روید
ما ولی باز فکر می کنیم مُد بوده لابد
طرف ریش گذاشته
غافل از این که بی نوا
خواسته معلوم نشود
اجاق بوسه نداشته که روی لبهایش
لحاف کشیده سرما نخورند .
من فکر می کنم مُد
همیشه دلش برای فقر سوخته
به ویترین ها نگاه کنی می فهمی
لباس ها
طوری پاره پوره اند
که هیچ فقیری
احساس نداری نکند
و نفهمیم که دارد که ندارد
یا همین عینک دودی
هم به کار پوشاندن گریه و اشک می آید
هم به چشم های کبود می ماند