1

آقا پست قبل دوست نداشتم کلی منتظر کامنت بودم نیومدین بعد میگین چرا ما فرار مغز ها داریم خب دریابید منو:|

 

2

حقیقتا دلم میخواد من سه سال پیش پاشه بیاد یه لگد هوارم کنه بلندم کنه یه هل بده ازین وضع درام... اه اه

البته خیلی هم دلم میخواد یه چی بزنم روشن شم:دی منظورم یه ب کمپلکسی نوروبیونی چیزیه!

 

3 یه کتاب میخونم خیلی باحاله میگه غالب ادما تا یه ذره از مرز حماقت کامل رد میشن احساس میکنن خیلی حالیشونه کافیه یه ذره فرضیاتشونم درست دربیاد کلا دیگه خدا پیغمبر نمیشناسن!مثلا توی یه ازمایشی ااومدن یه سری ادم معمولی گفتن فرض کنید دکترید این چند مورد مرتبط بررسی کنید. اقا هیچی از مورد دوم سوم یهو همه سیس دکتری گرفته بودن یجوری جوگیر شده بودن که کسی نمیتونست اساتید بیاره پایین

 

4

دوستم رفته بود یکی از سالن های برند تهران شنیون زده بود حقیقتا شنیون دیدم شاخ دراوردم که چقدر این بشر کارش داغونه و افسردگی گرفته بودم که چه پولی در میارن اینا اونوقت من این شنیون میزدم اگه کلا کارمو میزاشتم کنار که من کلا استعداد ندارم که کارم انقدر کثیفه!

اما وقتی که به دوستم گفته بود دنبال یه نفره که کمکش براشینگ و کرلی کنه و در کنارش فوت و فنای کارشو یادش میده از مرز افسردگی به مرز عصبانیت با فحشای باغ وحشی رسیدم!

لعنتی تو چه فوت و فنی میخوای یاد بدی؟

فقط دلم میخواد یکیتون بیاد کارای خودمو درکنار کارای اون سالن برند زعفرانیه نشونتون بدم شما قضاوت کنید:|

البته که یه فرق بزرگ بین من و اون ادم هست! اونم اینکه اون جسارتشو داشته با اینکه هیچی حالیش نیست بره اونجا سر کار من هنوز منتظرم تا اواسط سال روخودم کار کنم قوی تر شدم برم