وسط بحثو دعوا یهو میگفت

_منم!

راستش اونقدری سرگرم گله و لجبازی بودم که توجه نمیکردم در جواب همه حرفام فقط میگه منم

حواسم نبود اصلا بپرسم یعنی چی منم؟

بدتر حرصی میشدم و آتیش معرکه بالا میگرفت و کار میرسید به اونجا که نباید!

یبار اما وقتی گفت منم، دیگه سکوت نکرد داد زد : منم!

اینکه داری باهاش میجنگی منم!

دشمن نیست، غریبه نیست، رهگذر کوچه خیابونم نیست!منم!

نه شمشیر دستمه نه سنگر گرفتم جلوت، نه قراره باهات بجنگم!

میبینی دستام بالاست؟تسلیمم!

نه از ترس و نه بخاطر ناحق بودنم،فقط به حرمت عشقی که توگاهی از یاد میبریش

یه وقتایی اگر سکوت نمیکنم برای این نیست که حرفی واسه گفتن ندارم

فقط برای اینه که حالیمه قرار نیست خراب کنم چیزی رو

یادم نمیره اونی که جلوم وایساده تویی

ولی تو انگار یادت میره اینی که داری زخم رو زخمش میزنی، زخم زبونش میزنی منم!

میفهمی؟ منم!

 

+طاهره اباذری هریس