این روزا دستم به نوشتن نمیره..

چندبار تصمیم گرفتم پست بنویسم ولی به محض موکول کردنش به وقت دیگه دیگه حوصلشو نداشتم!

این روزا حتی دغدغه های دیگران هم دیگه برام جالب نیست...حتی عصبیم میکنه

حرفاشونو میخونم یا میشنوم و میگم خب که چی؟

الان من چی بگم؟

و غالبا سکموت میکنم

دیروز به الف که آهنگه "بارون اومد و یادم داد" افتاده ورد زبونش برای بار چندم گفتم نخون میری رو اعصابم

واخر وقت که داشتم جمع میکردم و صداش شنیدم گفتم چند بهت بدم دیگه دهنتو ببندی؟

حقیقتا فکر میکنم این روزا حوصله صداشو هرچی که بخونه ندارم 

 من زیاد گریه نمیکنم یعنی گریه هام بی صداست بغض و اشکه از بچگی همین بوده.. تو سکوت در خفا بی صدا..

انقدر که دفعات گریه های بلندم محدوده و برای همین تقریبا تک تکشو یادمه..

ولی امروز تا سالن ماسک زدم و عینک افتابی گذاشتم, شیشه هارو هم دادم بالا..

و تا خود سالن بلند گریه کردم

بعدم یه ربع نشستم تو ماشین چشامو پاک کردم و رفتم بالا

تا این حد از لحاظ روحی افت کردم:)