جدیدا وقتی به خودم نگاه میکنم حس میکنم کاملا با یه آدم جدیدی روبه رو هستم..

انگار بلوغ و رشد و البته تقلیل رفتن رو در جوانبی دیگه حس میکنم..

حتی یکسال اخیر حتی شش ماه اخیر میتونم بگم سرعت تغییر و پختگیم خیلی زیاد بوده! یجورایی به یه آگاهی درونی خاصی از خودم رسیدم و البته خیلی جاها هم دستم اومده هنوز چقدر بچه و نابلدم.. ولی میتونم بگم ظرف یکسال گذشته یه سری باگ های بزرگمو پیدا کردم دست روشون گذاشتم و الان حل شده است.. 

یه سری از گره های ذهنی دردناکمو پیدا کردم و حالا رهام..

حتی در مقابل خیلی چیزا گارد شدید و ترس داشتم ولی الان به پذیرش رسیدم..

یکم خودخواه تر شدم یکم عصبی تر که نتیجه زندگی تو جامعه ایه که نیاز داری هوای خودتو اول داشته باشی.. درکل مثل همه تغییرات جوانب مثبت و منفی زیادی داشته..

ولی برعکس گذشته که نمیفهمیدم چی میخوام یا چرا اینجوریم نسبت به خیلی از احساساتم به آگاهی رسیدم..

قبلا یه سری چیزا مثل سوهان روحمو خراش میداد و نمیدونستم چرا نمیتونم رها کنم! ولی الان نسبت به خیلی هاش کنترل دارم..

و نسبت به یه سریا دیگه اگاه شدم و دارم سعی میکنم درخصوص اونا هم به پذیرش وکنترل برسم..

یجورایی اسفند پارسال تو موقعیتی قرار گرفتم که دو ماه قبل ترش تصور ده لول ازون آسونترش برام کابوس بود..

ولی اسفند تو شرایطی پیچیده تر و سخت تر اروم بودم...

دوباره امسال سعی کردم با چیزایی روبه رو شم که برام تروما بود.. ولی نه تنها بهش فکر کردم بلکه پذیرفتمش براش برنامه ریزی کردم و برای خیلی از جوانب احتمالی اقدام کردم و به خودم فرصت امتحان دادم..شاید وقتی باهاش مواجه شم چیزایی جدیدی از خودم ببینم و بفهمم هنوز خیلی گیر دارم ولی میدونم نسبت به گذشتم ترکوندم..

از الان به بعدم نمیدونم چی پیش میاد و چی میشه میدونم هنوز خیلی باگ ها دارم که باید حالا حالا روش کار کنم ولی ته دلم خوشحالم که تونستم و تلاش کردم برای انقدر تغییر کردن:)