1
داداشم به خاله میگه:نمیخوای پول به حساب من بریزی؟
خاله:پول؟پول چی؟
*هدیه تولدم
-اونو که پارسال ریختم
*نه تولد بعدیم
-اونکه هنوز نیومده کو تا فروردین:|
*مم زودتر بریز یادت میره اونموقع:|
پسراست دیگر:|
2
چندوقت پیش یکی از اقوام علی رغم بزرگ تر بودن دانشگاه منو دید سر دردودل باز کرد منم خواهرانه راهنماییش کردم ..
چندوقت بعد خواهر بزرگ ترش اومد،ازونا که هیچکس دهن به دهنشون جرئت نمیکنه بزاره(حتی بزرگ ترام میترسن!)سفره ناهار انداختم بخوریم تنهاکه شدیم
گفت:سمیرا من چی گفتم که....
گویا خواهرش رفته بود ازقول من دروغایی گفته بوده و داشت برام خط و نشون میکشید واومده بود که به بابام بگه در جمع که حال مارو بگیره مثلا..
اولش هنگ نگاش میکردم ونمیفهمیدم چی داره میگه تاکه گفت خواهرش، فهمیدم چی شده..عنان از کف بداده تن صدایمان بالا رفت..(از ادمای بی چشمتو رویی که تهمت ناروا میزنن راحت خیلی عصبی میشم)
خودش و خواهرش را چنان شسته و در قالب کلمات محترمانه تخریب کرده که بار اخرشان باشد!
و تمام مدت میگفت سمیرا آروم باش چرا داد میزنی!
تو دلم گفتم تو اومدی اینجا منو پدرمو کم بیاری؟اگه تو همه ازت میترسن..منم به کسی باج نمیدم
و در اخر گفتم همین الان بگوبه بابام اصلا..چون میخوام برم سینما
بگو تا پدرم هنگ نگات کنه وازمن بپرسه تا منم بگم اتصالی دارن زده به سرشون!
این شد که صلاح دید چرندیات ذهن خواهرشو اصلا به زبون نیاره!
باری خانواده حتی تا شب جرئت پرسیدن ماجرا را از بنده نداشته و اخر شب با عبارت چرا داشتی قورتش میدادی جویای ماجرا شدن!
بعضیا رو باید یه بارشست افتاب کرد بعدش درست میشه..
من حتی جریان دردودلای خواهرشو برا احدی نگفتم و حتی شستن خواهر بزرگ ترشو!
وحتی بعد ازونم که اومدن انگار نه انگار که اونروز شستمشون میگم میخندم و صمیمانه و از ته دل پذیرایی میکنم!
بنظرم درستشم همینه!والا:|
+از امروز امتحانام شروع میشه:|