میگن یکی از علائم افسردگی ضعف حافظه است که شبیه علائم آلزایمره!

تقریبا از شروع دانشگاه متوجه شدم حافظه ام شدیدا عوض شده..

اون زمان فشار روحی زیادی داشتم ولی خب در عین حال هم کارای زیادی انجام میدادم ..

نمیتونم بگم دلم میخواد برگزدم به اونروزا! نه ولی دلم برای دویدنا تنگ شده برای بیرون از خونه بودنا، نبودنا، بودن در اجتماعی که همیشه عضوشی ولی برای خودتی! 

با دیگران در ارتباط و تماسی و در عین حال توی دنیای خودتی نه کسی اذیتت میکنه نه کسی برات مهمه که بخوای اذیت شی!

داشتم میگفتم، حافظه!

من واقعا با این مشکل درگیرم و گاهی واقعا آزاردهنده است.. البته خودمو به این حرف آروم میکنم که مشغله ذهنی بسیار دارم! و انگار ذهنم عادت کرده به این روند جور دیگه ای نمیتونم! نمیتونم تک بعدی باشم! همیشه باید به یه عالمه چیز متفاوت فکر کنم 

با این همه یه روزایی هم هست که همه چی تعطیله!

بنظرم بهش میگن سگ سیاه افسردگی:)

صداها شدیدا اذیتم میکنه! دیگه نمیتونم چندتا کار باهم انجام بدم، کسی نمیدونه بنابراین کسی هم مراعات نمیکنه! و اگرهم گاها بزرگ تری بدونن بازم مراعات نمیکنن! چون اصلا حق نمیدن توی این سن این هجم از بهم ریختگی رو!

این موقع ها حافظه ام ولی خوب کار میکنه هرچند چیزای خوشایندی یادم نیاد

میتونه از یک روز شدید شروع بشه تا چندروز حساسیت بعدش..

حساسیت یعنی توجه به همه چیزایی که روزای عادی نمیزاشتی حالتو بد کنه!

بنظزم همه آدما افسردگی تجربه کردن و میکنن...

 و هرچقدرم روزای دیگه رو قوی باشن اونروزا شکننده ان و محتاج درک شدن و یا اگر درک نشدن تنها باشن! 

 

نمیدونم ازین حرفای بی سروته میخواستم به چی برسم.. ولی بزارید یه آهنگ قشنگ براتون بزارم و چند جمله جالب ازش رو

 

Seeing the beauty through the...

Pain!
You made me a, you made me a believer, believer
Pain!
You break me down and build me up, believer, believer
Pain!

 

 و زیبایی را از درد فهمیدم!

درد! تو مرا مومن کردی...

درد! تو مراشکستی و مومن ساختی

 

 

 


دریافت