1

سه شنبه امتحان آرایشگر عروس داشتم، ازونجایی که اصل پارتی  همه جا هست

مربی سه چهارتا از بچه هاشو فرستاد طبقه بالا اتاق گریم خودش و در اتاق رو هم بستن آزمونگرم پایین پیش ما:|

یکیشونم که از قضا عزیز دردونه اش بود گفت من هیچی بلد نیستم و مربی بهش گفت ناراحت نباش من درستش میکنم..

بگذریم... در پایان آزمون چندتا گریم وحشتناک دیدم که والا دلقک ازین قشنگ تر میشه...

و با کمال تعجب فهمیدم این دونفر هردو آرایشگاه زدن

همیشه در این مواقع به عدم اعتماد به نفس خودم پی میبرم. جدا دمشون گرم! من بودم جاشون میبوسیدم میزاشتم کنار

خلاصه از حدود 16/17 نفر از نظر من چهار نفری گریم های قشنگی داشتن دروغ چرا یکیش خودم( تف تو ریا البته)

البته اون سه نفرم یکی دوتاشون واقعا کارشون از من بهتر بود که همه اشون تو اون اتاق بالایی بودن (حالا باقیش ربطی به من نداره)

با این حال زینب هنوز اعتقاد داره من وقتی گریمش میکنم دماغش بزرگ تر میشه...

خود خواهر من خودت دماغت حالت عادیم بزرگه از نظر من که خیلیم خوبه.. تازه روزا عادیم با دماغش مشکل داره

 

2

بعد از زدن پیجم دنبال یه مدل بودم که خواهر دوستمو با هماهنگی خودش بردم و از همون روز دیدم رفتاراش با من عوض شد...

واقعیتش خیلی برام عجیب بود که دوست 12/13 سالم یهو چش شده و نگرانش بودم،

تصمیم گرفتم یه کتاب براش بگیریم بببرمش بیرون ببینم چشه و از دلش در بیارم که بهونه آورد و پیچوند:|

 هرچیم ازش میپرسیدم چته من نگرانتم میگفت هیچی

بعد دیروز استوری کرده: وجود بعضی آدما باعث اذیت شدن آدمه هرچی سکوت میکنی تا بفهمن ولی خودشون نمیفهمن درنتیجه سکوت بهترین کاره تا برن:|

بعد ریپلای زدم با منی؟ و اونجا بود که متوجه شدم چند روزه پیامام سین نکرده:|

میدونید ازینکه یکی ازم ناراحت شه ناراحت نمیشم.. ولی ازینکه حرف نزنه بگه چشه و فقط قیافه بگیره متنفرم! خصوصا که کلیم ناز بکشم و حرف نزنه بعد ازین حرکتا بزنه

خیلی خاله زنک بازی خدایی.. خب مثل آدم حرفتو بزن... بچه که نیستی:|

 

3

از وقتی ده روزی رفتم تهران اومدم مامان خیلی مهربون شده.. نمیدونم این دوریه چه تاثیری داشته میزاره بخوابم 

برام خوراکی میاره( تو این 23سال بی سابقه بود با توجه به بچه اول بودنم مگر مواقعی که رو به موت بودم مثلا:دی)

کاری ازم نمیخواد.. گیر نمیده:دی

خلاصه خیلی خوبه داره یکم برمیگرده به قبل که فکر کنم بهتره باز برم چندروزی سفر:دی