واقعیتش از لحاظ روحی اوکی نیستم... یه دوستی چندین ساله رو ازدست دادم، سر قضاوت های اشتباه اون شخص

که متاسفانه قبل از رفتار های کودکانه و برخورد های احساسیش با خودم مطرح نکرد تا براش رفع کنم سوتفاهم هارو...

که چرا فلانی رفته بود برا نامزدیش برا من حرف نزد، چرا جواب کوتاه داد..

واقعیتش من آدمی نیستم که از مشکلاتم حرف بزنم، از یه جایی به بعد حتی بعضی ناراحتی هامو هم به همسرمم نگفتم، نه که قابل اعتماد نباشه نه که ارومم نکنه.. نه! آدم حس میکنه بیان بعضی چیزا، ناراحتیا ممکنه روی روابط بقیه تاثیر بزاره، شاید باعث ایجاد تصور غلط واسه بقیه شه..

و خب من آدمیم که گریه نکردم جلو مادر و پدرم خصوصا این سالا حرفی بحثی چیزی بوده به مادرمم نگفتم اما گاهی انقدر بهم ریخته بودم که بعد چندین سال بخاطر اصرار های مادرم بغضم ترکید و طفلک کلی نگران شد..

هرچند که یه قصه دروغ گفتم آخرش

نه که فکر کنید زندگی غمگینی دارم نه من خیلیم خوشبختم اما حرف نمیزنم..

این اولین سوتفاهم بود...

من هیچوقت عکس هیچکس از عزیزانم رو پست و یا استوری نمیکنم که بخوام تبریک بگم.. جدا ازینکه شاید یک نفر عزیز از دست دداده باشه یا شاید یکی چشم دیدن نداره، خودم آدم خانواده ای هستم، یعنی خانواده برام خانواده است یه چیزی وایرال نیست که به اشتراک بزارم:) حتی واسه دوستام استوری تبریک نمیزنم، پیام شخصی میفرستم:)

و خب میشه گفت هیچکس هم برای من ازین کارا نکرده...
سو تفاهم دوم اونجایی بود که بنابه شرایطی تولد همسر صلاح دیدم استوری تبریک بزارم.. خلاف میل باطنیم بود اما با توجه به شرایط حس کردم لازمه بنابراین سه نفر از خانواده همسر رو فقط گذاشتم کلوز فرند و یکی از دوستای متاهلم رو همینطوری بدون هیچ دلیلی:)و خب این دوست مشترک ما بود اتفاقی حرفش پیش میاد پیش این یکی دوست و اون اشتباه برداشت میکنه که فقط اون حذف کردم..
قضاوت سوم سر نفرستادن عکس بود:) خب من حساسم دوست ندارم عکس همسرمو بفرستم چه بسا اینکه همسر هم مثل منه دوست نداره من عکس بیحجاب بدم به کسی، گوشیه دیگه!حضوری هرکسی خواست عکس نشوند دادم تما علاقه ای به فرستادن برای هیچکس ندارم حتی اگه اون آدم خالم باشه
و ازین قبیل سوتفاهم ها که باعث شده بود بدون حرف زدن و بیانشون برای خودش توده ای از توهمات ذهنی بسازه و تصمیم به خراب کردن دوستی ۱۳/۱۴ ساله کنه..
میدونید خیلی ناراحت کننده است هرچند که به همه میگم برام مهم نیست علی رغم تمام برخورد و ادبیات بدش بخاطر قضاوتاش تک تک سوتفاهم هارو بهش توضیح دادم و ازش خواستم گوش کنه چون جواب تلفن نمیداد..
اما گوش نکرد و من با فرستادن این پیام باهاش خداحافظی کردم:خدا زبون ب آدم داده ک حرف بزنه و گوش داده ک بشنوه تا نشینه با خودش قضاوت کنه و حکم صادر کنه.حداقلش اینه بشینی گوش بدی حرفامو برا اینکه این حجم از آزردگی روانی ک برا خودت بی دلیل ساختی رو از بین ببری نه که فکر کنی برای اینکه دیگه چیزی درست شه بینمون نه! چون رفاقتی که انقد کوپن نداشته باشه که طرفت حرفتو بشنوه بعد بره بدرد تلاش کردن برا درست کردن نمیخوره

ولی خب خودم دلم گرفته بود میدونید سخته قضاوت شید و ترک ولی فرصت شنیده شدن بهتون ندن

دیشب دلم گرفته بود خواب به چشام نمیومد یاد پیام های نرگس افتادم که تو کانالش مینوشت: یکی بیاد حرف بزنیم..

دروغ چرا من خیلی نیاز داشتم یکی باشه باهاش حرف بزنم, ولی هرکار کردم وجدانم نزاشت، میدونید به خودم حق نمیدم برای تسکین حال شخصیم برم سراغ کسی..

گاهی وقتا فکر میکنم امثال من واسه این عصر نیستن، چون همیشه تنهان..

چون روحیاتشون نمیسازه ادم استوری گذاشتن و تبریک و شو آف نیستن، به دیگران به عنوان راهی و یا وسیله ای برای حال و زندگیسون نگاه نمیکنن، آدم ناله کردن برای هرکسی نیستن.. شاید قدیم بودم ولی خیلی وقته نیستم..

و خب یکی از قدیمی ترین دوست هامم از دست دادم برای اینکه تو روزای ناراحتیم براش حرف نزدم تا مثل همیشه بخواد بره رو منبر و روانمو بهم بریزه..

شایدم..

شایدم واسه این روزگار ما آدمای اشتباهی هستیم:)