میدونید من ازون دسته آدما نیستم که توی جامعه نبوده باشم..

همون زمانی که تو آرایشگاه تنها چادری بودم و برنامه میریختن برا قلیون، دور دور و پارتی هم برام تازگی نداشت همون موقع که دبیرستان تولد میگرفتن و من بدون اینکه حتی لحظه ای دلم بخواد رد میکردم و فردا از مشروب خوردنشون میگفتن، میدونید ندیده نبودم وارد دانشگاه هم‌که شدم هرچی گذشت آروم تر بودم و محکم تر از قبل و‌درگیر جو نشدم..

نیازم نبود مادر پدرم بفهمن و بهم بگن بده، خودم بدون اینکه اونا بدونن دورهمی هارو میپیچوندم و علاقه ای به این کارا نداشتم سرم گرم کارای خودم بود و بدون کوچکترین حاشیه ای کارمو به نحو احسن انجام میدادم

و خب دروغ چرا همیشه به این قضیه افتخار میکردم

ولی الان که بیشتر صحبت های آدم هارو میشنوم بیشتر می‌ترسم..

مثل همیشه ساکتم کاملا.. تما برای دیدن کار مجبورم بشینم باشم!

گاهی وقتا از آرایشگاه و جمع خانما میرم انقدر مسمومه

که عاجزانه دعا میکنم خدا مواظبم باشه..  مواظبم باشه یه روز شبیه اینا نشم..

تیک زدن، دور دور با مردای دیگه، اونم از طرف زن های متاهل و بچه دار، با افتخار تعریف کردن از خیانت هاشون، دور دور تا نصفه شب با صاحبان ماشین های مدل بالا، رابطه های نامشروع و....

گاهی میگم خدایا کاش میشد نشنوم..

واقعا این حجم از فساد باور نکردنیه...

خدا نکنه خدا یه لحظه آدم به حال خودش رها کنه..

چه دنیای وحشتناکی شده..