۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواب» ثبت شده است

آمدی قصه ببافی که موجه بروی..


دیشب در خواب شماره کسی را میگرفتم..دل آشوب بودم،زخمی به ژرفای عمیق ترین نقطه در قلبم جانی دوباره گرفته بود..
تماس وصل شد،سکوت کردم سکوت بود..چند ثانیه ای سخت گذشت خواستم لب باز کنم که صدای دخترکی که معلوم بود تازه حرف زدن را یاد گرفته دهانم را بست،انگار بی هوا گوشی بزرگ ترش را برداشته بود تا شعری که تازه یادگرفته را برای اولین گوش مفتی که یافت بخواند..چند ثانیه ای را مات و مبهوت بودم،حس غریبی داشتم که صدایت را ارام ازآن طرف شنیدم،که داشتی پسرکت را بخاطر شیطنت هایش شماتت میکردی،نام مادرشان را که بردی دلم مرد،نه که فکر کنی مهر آن چشمان سیاه هنوز بردلم باشد یا دلم بی تاب باشد،نه!
اما صدای کودکانت نام مادرشان و وقت رفتنت.. ،
هر کار کردم به دلم بگویم که بخاطر آن زن نرفتی،تا بگویم تمام روزهای تلخ آن روزها درهوای کس دیگری نبودی نتوانستم..
مات دریایی از غم بودم و آنطرف تو حتی حواست به دخترکت و گوشی در دستش نبود..خیره به نقطه ای بودم و دخترک با همان زبان کودکانه اش میخواند:آهویی دارم خوشکله فرار کرده رزدستم دورییش برایم مشکله کاشکی اونو میبستنم...


+در نزن رفته ام از خویش کسی منزل نیست!

+همینطوری:)


  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۲۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۱۱ مرداد ۹۷

    روزنوشت


    1

    اگه میخواید فیوز مغزتون بپره و تمام تارهای عصبیتون بهم پیچ بخوره!

    باخودتون شطرنج دونفره بازی کنید:|

    اونوقت معنی ارورserver not foundمیفهمید:|

     

    2

    هفته پیش رفتم باشگاه نمیدونم چیکار کردم کمرم نابود شده..

    شدم شبیه این پیرزن پیرمردا که14معصوم اسم میبرن تا پا میشن:|

    البته بخاطر بدنشستن پشت میزم میشه چون ازصبح تا شب پشت میزم فقط شبا جمعش میکنم پتو زیرپامو صاف میکنم روش میخوابم تا صبح بعد:|

     

    3

    دخترهمسایمون از من بچه تره ولی هیکلن دوبرابر!بعد من هروقت حالم خوب نیست سردردم میاد میگه توچطوری هنوز زنده ای؟:|

    جالبیش اینه ۴فصل سالو واکسن میزنن هرچیزی نمیخورن اما ۳فصل و۳ماه سال سرماخوردن ماهی۲/۳بارم بیمارستانن:|

    اونوقت گوش شیطون کر من نهایت یه باربیمارستانی شدم..دوبارم اورژانس..

    جریان بیمارستان هم  این بود که چهاردبستان بودم با قرمه سبزی کتف راستم سوخت..

    من اونجا گریه میکردم زنه میگفت بازم قرمه سبزی میخوری؟

    ومن با گریهمعلومه که  آره...

    دراین حد شکمو بودم :|


    +بعضی کابوسا چقدر کابوسن:|



     

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲۸ بهمن ۹۵

    خواستگاری درخواب

     

     

    پیرو پست قبل که گفتم دختر خالم از بله برون اومده..وبعداز تلاشش برای چپاندن(فروکردن) نصف ساندویچ به حلق بنده:|

    داستان خواستگاری روتعریف کردن..

    عروس که تفاوت سنیش با داماد۱۱سال بوده پدرش۷سال پیش فوت میشه..

    چندماه پیش فردی(پدردختر)به خواب پسر میاد و میگه یک امانتی دارم امانت دارهستی مواظبش باشی؟

    جریان این خواب های ادامه دار به حدی میرسه که خواب و خوراک از آقا پسر که پسری مذهبی و متدین هست(درحدی که نصف سال روزه است)میگیره..

  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۳ بهمن ۹۵