میخواستم ازمیدون وارد خیابون شم..
دیدم یه پسر بچ۱۱/۱۲ساله میخواد رد شه..
_نگاه طفلی میخواد رد شه نمیزارن
+اره راه بده بره ..
دادم طرفش وایسادم بره..
یهو دوچرخشو کشید عقب..انگارنمیخواست رد شه
پسره:یعنی ر.....
من:|به حدی تو شک بودم عکس العمل از یادم رفت خشک شده بودم..
پسره:چیزیم هستی بووووق بی خاصیت:|
هیچی دیگه برای حفظ آبروم فرمونو کج کردم رفتم
یعنی تاربع ساعت از شوک حرفش نه من حرف میزدم نه مامانم
+سرانجام اینستاگرامی شدیم:|