وقتی نهال بودم تمام هم بازیام پسر بودن..
معمولا نهال شیطون و بی سرو صدایی بودم فقط به ثانیه ای غیبم میزد و زمانی که پیدام میشد و یه گوشه مینشستم
باید میفهمیدن یه جایی دست گل آب دادم!
از انداختن روسری توی چراغ واتیش زدنش تا با سنگ زدن پسرعموی دخترعمم چون زده بودش.. اونموقع ها خیلی دوسش داشتم:|
از رنگ کردن سرتاسر دیوارای خونه با رژ24ساعته قرمز
مامان علاقه داشت به موهام گیره بزنه اما گویا من علاقه نداشتم و به شب نرسیده گیره گم میشد تا یه سری تلویزیون خراب میشه و تعمیرگاه تلویزیونو با یه پلاستیک گیره و کش پس میده!
از شجاع بودنم و از سه سالگی تنها خوابیدنم توی اتاق مجزا
ازینکه بدم میومد کسی بغلم کنه..
اینکه انقدر روسریمو محکم میکردم که کبود میشدم
از لباسای نویی که برای یه مهمونی مهم پوشیدن تنم و درست ربع ساعت قبل مهمونی پریدم تو گلای پارک و...بعد هم مراحل نوازش:|
از اینکه هرشب به بابام قبل خواب میگفتم بابا ساعتتو کوک کردی؟آب خواستم بهم میدی؟دستشویی داشتم میبریم؟
البته ناگفته نماند گاهی جای اب و دسشویی عوضی میگفتم:|
تا بازی با پسرا و رفتن بالای درخت وگیر کردن و التماس کردن:))نخندین مورد داشتیم ازهمون موقع ها شیفته این خصایصم بود:|
ازینکه هرجایی بلایی سرم میومده که زخمم بشه حتی محال بود گریه کنم!
تا فرار از مدرسه..البته فقط یه مورد بود اونم اول دبستان
تا اذیت سگ و فرار از دستش!
خشک کردن پروانه ها..علاقه به حیوانات..
له کردن مورچه ها و تلاش برای درمانشون پس از شکستی کمرو پاهاشون:|
تا بردن آبرو موقع مهمونی با گفتن عههههه اینا چیه ما نخوردیم؟:|
با خندون مادرا تو جامعه القران با اون سخنرانیام:|
از کمک کردن به پسرا تو مهد کودک وتشویقشون به شیطنت و جریمه شدنم توسط مربی(دستا و یه پا بالا:|)
ازینکه عمه از دختر داشتن و دخترا متنفر بود ولی منو انقدر دوست داشت که تالباس میخریدم بغلم میکرد ببره خونه جاریاش پز بده:|وکلا نصف روز بغل عمه میرفتم گشت زنی:|
اینکه جوجه رنگی مورد علاقمو یه شب گرفتم بغلم صبح بیدار شدم پوستر شده بود:|
تا فرار کردن از دست شاگردای بابام و گم شدنم..
اینکه تا دوم دبیرستان پسرونه پسرونه بود موهام خودش بازگوی روحیاتمه...
خلاصه این بود روحیات من وقتی نهال بودم..نهال بودما نهال بی آزار!:|
+این چالش رو اووکادو عزیز گذاشتن همتونو دعوت میکنم به این چالش^_^از زمانی که هنوز نهال بودید بنویسید