میدونی،من آدم بغضای همیشگی بودم..
آدم نباریدن..آدمی که اکه ابری باشه، ابرای بزرگیه که هیچکس نمیفهمه پشتشون یه عالمه بارون تلنبار شده است..
هر ادمی تو زندگیش دردایی داره... منم،
هیچوقت نگفتم دردای من از بقیه دردترن!نگفتم سلطان غمم و نخواستم کسی حتی بفهمه غمگینم...
خواهر نداشتم... تا تو اغوش مهربونش راحت غمامو زار بزنم تا سبک شم..
همه غمام بغض شدن چسبیدن به گلوم..
من داد نزدم های های گریه نکردم، برای هیچکسی خودمو لوس نکردم..هیچکسی نداشتم سرمو بچسبونه به سینش تا صدای کوبیدن قلبش به سینش کوه بغض لعنتی اب کنه تا یکم..یکم خالی شم
نگفتم از همه غمگین ترم ولی تو غمام انقدر تنهایی کشیدم که اگه یه روز یه جا یکی بیخبر از من..
دردامو تحقیر کرد، اگه به ناراحتیام خندید.. اگه ندونسته قضاوت کرد دهنشو ببندم تا دیگه هیچ جا اظهار فضل..نکنه،
ولی اگه منو شناختی و غمامو ندیدی..منو شکستی..و این یعنی تنها ترم کردی..
و وقتی گذاشتم منه منو ببینی و شکستی..
داد نمیکشم،ساکتت نمیکنم..حتی گریه هم نمیکنم..فقط دیگه نمیتونم بخندم..بیحرکت میرم تو خودم و از دردی که توی بدنم میپیچه نفس حبس شدمو با درد میفرستم ییرون
دردیه که تمام بدنمو فلج میکنه..انقدر عمیق که تو بند بند انگشتم ببیچه و ازین حس لعنتی عذاب آورش دلم بخواد مشت بکوبم به دیوار..
وقتی اومدی..یادت باشه..یا مثل بقیه باش..یا اگه همه ی منو دیدی شکستن بلد نباش
میدونی راست میگن!
یا رومی روم،یا زنگی زنگ