۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تو» ثبت شده است

عشق در روزگار کرونا

نه که خیال کنی آدم جا زدن باشم! نه.
من فقط ترسیده ام، نگرانم!
دلم گرفته و حس میکنم جای من کاکتوس کوچکی ست کنج خانه، خارج از دید همه... کاکتوسی که خودش می ترسد رنج خارهایش کسی را برنجاند..
همیشه اینطور نیست! خیلی وقت ها دست می اندازم زیر بازوی خودم. خودم را بلند میکنم از زمین. گرد غم را از لباسم میتکانم، به چشم هایم لبخند میزنم...
میفرستمش پی دیوانگی، پی دلدادگی، پی عاشقی
پارچه متر میکنم تا لباسی برای آمدنت بدوزم
صندل میخرم برای راه رفتن کنارت
کتاب دست میگیرم برای حال بهتر
گاهی اما دست می اندازم بلندش کنم نمی‌شود، عاقبت کنار خودم می نشینم. دلگیر، دلشکسته، پر از شکوه، تلخ، تلخ...
آخر عشق در روزگار کرونا این روز ها را هم دارد..
هربار که مادر کم طاقت میشود و میگوید: "اگر حداقل اینجا بودند تکلیفتان تا الان معلوم شده بود" دلم می گیرد.
میترسم این فاصله گذاری های غیر اجتماعی.... بگذریم!
مرا ببین.. به من نگو آرام باش، نگو نگران نباش من مدت هاست قوی بوده ام. از من بپرس خوبی تا بگویم نه، نیستم!
اما نپرس چرا. تو مرا بخوان، بلدم باش،بفهم مرا، تو آرامم کن، آرامم کن!

 

+موقع افطار و اون لحظات به یاد ماهم باشید:)

  • ۱۳ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۹

    تو همانی که رگ خواب مرا میدانی

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۲۲ آبان ۹۸

    اولین باره که..

    اولین باره که دارم برات مینویسم..
    شاید چون این اولین باره شجاعتشو پیدا کردم..
    که بگم دختری مثل من که از نظر خیلی ها در مورد عشق و علاقه کوه یخه، هواتو...


    نمیدونم الان کجایی!سرکاری؟درس میخونی؟یا مثل من زده به سرت؟
    نمیدونم چه شکلی هستی یا اسمت چیه،
    ولی میدونم  دلم برات...


    نمیدونم کی میبینمت،نمیدونم کی توی همین اتاق میشینی روبه روم و با لبخند نگام میکنی..
    و منی که تصمیم گرفتم دیگه برگه دستم نگیرم یه نفس همه شرایطمو بگم تا چیزی از یادم نره..
    و آخرش که نفس کم آوردم با اضطراب نفسمو بدم بیرون و با لبخند دلنشینت ناخودآگاه لبخند بزنم و بگم:حالا شما بفرمائید.
    که تو بگی وبگی و من هول بپرم وسط حرفت و بگم راستی اینم میخواستم بگم که..
    و تویی که حالا خندت گرفته گرم تر از قبل پذیرای چشمام باشی،


    نمیدونم کی اونروز میاد که  منتظرم بیای یا شمارتو بگیرم بعد سلامت عین بچه های ذوق زده با هیجان از زمین و اسمون و ستاره هاش بگم برات ..
    نمیدونم کی میاد اونروز که توی آیینه خودمو نگاه کنم و ذوق کنم...دل تو دلم نباشه که بیایی و برق عشق و تحسین نگاهت،لبخند همیشه گرمت دلمو زیر و رو کنه.


    نمیدونم کی میرسیم به هم..
    اما حالا عمیق تر از وقتی که خواستم برات بنویسم،دلتنگتم..


  • ۱۴ پسندیدم:)
  • ۲۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۹ آذر ۹۷