امروز صبح نزدیک بود به سرنوشت اون دختر بیچاره ای که پارسال جلو دانشگاه مرد دچارشم..
تو بزرگراه از کیفش چیزی افتاد وتا اومد برداره خوردزمین یه ماشین زد بهش و از روش رد شد..
نزدیک چراغ از ماشین پیاده شدم اومدم رد شم چراغ سبز شده بود ماشینا دوربودن..
یهو یه ماشین باسرعت پیداش شد..سه گام بلند کافی بود تا از خطر تصادف درامان باشم و از جلو ماشین برم کنار..
اومدم تند حرکت کنم ورد شم ازجلوی ماشین که با برداشتن گام اول به شدت لیز خوردم و پخش زمین شدم..
اصلا ندیدم ماشین چجوری ازکنارم رد شد..
به خودم اومدم دیدم رسیدم اونطرف خیابون وکف دستم میسوزه ودانشجوها ریختن دورم..
دختر سالمی؟
خدابهت رحم کردم!
جاییت درد نمیکنه؟
ومن فقط یه لحظه همه چیز اومد جلوی چشمام..اتفاق تلخ جمعه..
این چندروز..
امروز صبح که یهو تصمیم گرفتم ست لی بپوشم و کفشای اسپرت لی بپوشم که کفشون صافه باعث شد لیز بخورم
برعکس همیشه ایندفعه به چراغ سبز خوردم..
ووقتی خوردم زمین..
اگه راننده تغییر مسیر نمیداد سریع اولین برخورد برخورد سپرش با سرم بود باسرعت زیاد ودرمرحله بعد رد شدنش از روم..
یه لحظه بود..
اما ترس داشت حتی مرگش مرگ قشنگی نیست..