1

همش فکر میکنم امتحان ساعت7 صبحه و من وقتی میرم دانشگاه میفهمم که ساعت اشتباه زدن برام:|


2

تلفن زنگ میزنه..

مامان پشت خط:سمیرا ببین بلاروس کجاست..کدوهارو با هرچی بادمجون پوست بکن خرد کن..یه پیاز بزرگ سیر زردچوبه و..

من:باشه باشه

چند دقیقه بعد!

من:یعنی همه کدوهارو پوست بکنم؟؟

زنگ میزنم میپرسم

مامان:آره خردشون کن مثله همیشه یه پیازه متوسط سیر و ادویه سرشونم بزار

من:پس همه کدوها باشه باشه

چند دقیقه بعد..

ادویه چی باید میریختم؟؟:|

زنگ میزنم..مامان:زردچوبه زعفرون و..یه پیاز متوسط سیر سرشم بزار  من:باشه باشه

....

(این داستان ادامه دارد)

گفت سرشم بزارم نه؟؟:))))

یک ساعت بعد

مامان:مگه نگفتم بهم پیام بده بگو بلاروس کجاست..:|||


3

یه بارسر کلاس مهارت بودیم..یه استاد دیگه اومده بود راجع به ایدز حرف بزنه..

هرکاری کرد پسرا ساکت نشدن..بحثم که خیلی نکته داشت..گفت پسرا همه پاشین برین بیرون من به پسرا درس نمیدم!

-استاد بریم؟؟

استاد:بله

-استاد غیبت نمیدین؟؟

استاد:نه حاضری همتونو میدم پاشین برین

پاشدن برن

نفر اول:خوش گذشت

نفر دوم:(با لحنه اقدس خانوم زنونه)اییییش میخواستم درس یاد بگیرم..

نفر چهارم:استاد خیالمون راحت غیبت نمیدین؟؟

..

-استاد خدمت شما

استاد:این برگه چیه؟؟

-این اسامی ما پسراست غیبت ندین بهمون

استاد:||

..

استاد رو به نفر آخر:اقا لطفا زودتر برو بیرون میخوام درسمو شروع کنم

+خب بابا..دارم میرم دیگه

استاد:حضور غیاب میکنم خانوم د

پسره:ایناهاش همینه:دی

استاد:میگم برو بیرون:)))