1
از باشگاه اومدیم به مامان گفتم رضایت بده ساندویچ بگیرم..بعداز کلی شرط گذاشتن سرشستن ظرفا ودرست کردن ناهار رفت برام بگیره..
تامامان با ساندویچ اومد صندلی راننده دادم عقب وبجای پیاده شدن وبعد نشستن روی صندلی کمک راننده.مستقیما پریدم اونطرف تا مامان برونه من بخورم:دی
ظرف کمتراز ۵دقیقه کل ساندویچ بلعیدم..وهرچی مامان گفت برامنم بزار بادهن پر میگفتم نه برات خوب نیست.چرب ضرر داره:/
پشت چراغ قرمز مامان زل زد به من و زد زیر خنده و تا دم در خونه این جمله تکرار کرد:
خیلی باحالی سمیرا خیلی بامزه ای میدونستی؟:)))
2
عاغا دلم یه ماشین با سیستم صوتی قوی میخواد که اهنگ معشوق پازل بند و حمید هیراد بزارم صداشم تا اخر زیاد کنم و بگم..
دل ای دل ای..دل دل دل دل ای دل ای:/
3
هفته پیش دانشگاه سخنرانی خانم فردوسی بود..قسمت اخر پرسش پاسخ بود..
سوالات :چجور علاقه خودمونو ابراز کنیم؟
از پسری خوشم اومده چه کنم؟
رابطه دوطرفه داریم و...
کم کم داشت حالمان بهم میخورد ازین سوالات مزخرف که ازشدت گرسنگی رفتم ناهار..و قشنگ یه نصفه نون ظرف پنج دقیقه خوردم وبالقمه اخر میگفتم برم سلف آزاد اگرغذاش خوب بود بازم بخورم:|
والا علاقه چیه؟
تا ترم هفت و هشت وقت عاشق شدن هست..عاشق یه مشت دانشجوی بیکارمیشید ازکجا بیاره هزینه کنه براتون هان؟نه میخوام بدونم:/
جمعش کنید باو:/