1

بابا اعتکاف بود،نشسته بود پای سخنرانی و خیلی غرق در سخنرانی که یه نفر میاد مصاحبه کنه به ترتیب میپرسه چرا اومدین اعتکاف هرکسی یه توضیح بلند بالای آنچنانی میگن تا میرسن به بابام
بابا هم که از حس اومده بود بیرون نگاه میکنه توصورت طرف میگه: بهرحال این یک مسئله کاملا شخصیه😐

2

یه سوالی که مطرحه اینه که بلاخره این دوربین جلو راست میگه یا آیینه،اگه ما خوشکلیم این دوربین جلو غلط میکنه انقدر آدم زشت نشون میده😐

3

دختر خالم ظهری اومد گفت میای بازی کنیم؟گفتم نه میخوام بخوابم..
بعد مامانش اومد بخوابه،گفت مامان ممه میخوام، پسکونکم(پستونک😅) رو بیار.
گفتم:مگه تو بزرگ نشدی؟
تو صورتم نگاه کرد گفت:ساکت شو
جوری ضایع شدم که ساکت شدم
دوباره گفت:تو مگه نمیخواستی بخوابی؟
گفتم:آره
گفت: پس ساکت شو بگیر بخواب😐😐


4

این مادر پدرا هرکارم میکنن آخرش این بچه ها با دوجلسه مهد کلی فحش و.. یاد میگیرن
برا خالم تعریف کردم دخترش چحوری ضایعم کرده
گفت این صبحی ساعت5 از خواب بیدار شده میگه ای بیشعورا چرا نمیفهمید من پسکونک میخوام چرا نیوردینش.
شوهر خالم پامیشه نازش میکنه میگه بابا گریه نکن میریم میاریمش
برمیداره میگه:ساکت شو، برو نمیخوام صداتو بشنوم، نمیفهمید که نفهما
خالم میگفت شوهرش هیچوقت تو عمرش تا این حد کم نیورده بوده:))
خلاصه کاری میکنه شوهر خالم پاشه سحر بره بیمارستان برا خانم پسکونک بخره:|


5

هی اونایی که کلی عیدی میگیرین

اونایی که من دبیرستان بودن800/900جمع عیدیتون میشد و از من پنجاه تومنم نمیشد

میخواستم بگم از همتون متنفرم😐بچه بودم با عیدیام یه تفنگ ترقه ای شیک گرفتم الان فشنگا ترقه ایشم نمیتونم بگیرم:|