۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشقانه» ثبت شده است

نمیدونم چرا نوشتم،هرچند که..


برای تو عاشقانه ها شاید کسی است که دست هایت را گرم بگیرد..

یا گوش هایت را با جملات و شاعرانه ها نوازش دهد..

تو شاید عاشقانه ها را در واژه های زیبا و بوسه ها و نوازش ها ببینی..

شاید عاشقانه هارا همان دسته گل رز پیشکشی با لبخند و چشمانی لبریز از اشتیاق معنی میکنی..

من اما هیچ ازین عاشقانه ها را در سر ندارم..

واژه ها شاخه گل های رز و برق چشم ها فقط خاطرم را آزرده میکند..

هیچ واژه ای کوه یخ زده درونم را قطره ای باران نکرد..

اما..با این همه نتوانستم حسی که بعضی شب ها چون کودکی بی خواب، بی قرارم میکند را کتمان کنم..

شاید خنده دار است اما تمام عاشقانه ها در وجودم منتهی به یک خواب شیرین است. 

اینکه دلم اویی را میخواهد..

که سر روی شانه اش..روی پاهایش بگذارم..

نه کلام عاشقانه ای،نه نوازشی نه حتی لبخند اغواکننده ای..

اصلا حتی غم چشم هایم، خستگی نگاهم اخم هایش را در هم گره بزند..

عاشقانه برای من همین بودن است..دلم بودنی میخواد بی ادعا..بی اغراق..مردی میخواهد چون کوه..

تا وقت هایی که دنیا گلویم را چنگ میزند. 

بی هیچ حرفی سرم را به سینه اش بچسباند..

تا در سکوت و آرامش حضورش خواب مهمان چشمان خسته ام شود و تمام دلواپسی ها از دلم رخت بربندد..

باورت میشود عاشقانه برای من همان حضور اثبات شده ایست که یک خواب آرام را مهمان چشم هایم کند



+بر عکس همیشه این یکی دست نوشتمو دوست نداشتم..بنظرم حسی که باید حسی که باید ...منتقل نکرد..

خیلیا میگن ادم بی احساس یا سردی هستی..راستش هیچوقت ازینکه کسی بهم دست گل داد خوشحال نشدم...از واژه ها هم..بیشتر حس تنش و فشار عجیبی داشتم که دلم میخواست ازین موقعیت راحت شم..

آخرین بارهم به خانواده گفتم دلم نمیخواد تا مدت ها دیگخ درگیر اینجور مسائل شم..بیشتر آزاردهنده است برام و با جملات  چقدر بی احساسی هم زیاد روبه رو شدم:)اینارو گفتم که به اینجا برسم..که هیچوقت هیچ عاشقانه ای نه خیال کردم و نه خواستم به جز همین بودن ساده،نمیتونم کتمان کنم شبایی که خستم ،و دلم گرفته..چقدر دلم میخواست یکی بود..

وهمیشه تنها دلم بودنی رو میخواست..که بدون زبون بازی بدون هیچ هیچ نوازشی..سرمو بزارم روی پاهاش روی شونه اش..تا اروم بگیرم و خوابم ببره..سکوت..و اخم های یه مردی رو که نگرانی و از اخمش میشه فهمید رو به زبون بازی وهزار نازو نیاز و ... ترجیح میدم..و من از تمام عاشقانه ها فقط همین بودن در سکوتی رو خواستم..که در آرامشش حضورش بدون هیچ کلامی انقدر آروم بگیرم که خوابم ببره...






دریافت

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۱۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۲۹ مرداد ۹۷

    واقعی بودی یا رویا من عاشقت شدم..


    دیشب مردی به خوابم آمد..

    چهره مردانه ی دوست داشتنیی داشت..

    بهتر بگویم چهره ای که برای من آنقدر دوست داشتنی بود که دلم پر بکشد برای بوسیدنش..

    مردی به خوابم آمد..

    مردی که تا امروز در بیداری ندیده ام..

    مردی که در خواب مردِ من بود!همسرم..

    از ظواهر و حرف های عاشقانه خبری نبود..

    اما حتی در خواب هم از کلمه کلمه حرف های کوتاه و ساده اش عشق را احساس میکردم..

    مردی که عجیب کنارش احساس امنیت میکردم و درکنار عشق دلم مملو از آرامش بود..

    تمام مدت ظاهر سنگین و آرام مردانه اش را در دل ستایش میکردم..

    قرار بود با خانواده ام به جایی تفریحی برویم..

    میدانستم باید برای انجام کاری جایی برود و در گردش مارا همراهی نمیکند..

    کنارش نشسته بودم و او خیره به روبه رو درحال رانندگی..خوب نگاهش کردم..

    آرام گفتم:نمیایی؟؟

    گفت:نه، باید بروم دنبال کارِ...

    +میخواهی همراهت بیایم؟

    بدون تغییری درحالتش ارام گفت:معطلی زیاد دارد خسته میشوی..برو حال و هوایت عوض میشود گشتی هم میزنی..بهت خوش میگذره..

    میدانید جملات بالا خیلی ساده اند..اما شاید فقط من هستم که حتی بعد از بیداری عشقی که در کلمه کلمه حرف هایش حس میکردم بی تابم میکند..

    نمیدانم آن مرد رویا بود یا واقعیت..

    تنها خواب بود یا یک روز نگاهم در نگاهش قفل میشود و میگویم این همان مرد رویایم است!

    نمیدانم..فقط میدانم..

    چشم هایم را که باز کردم..

    نبود..

    و بغضی از سر دلتنگی راه گلویم را بسته بود..

    ودلم میخواست ساعت ها  برای مردی که برای اولین بار در عمرم در رویا دیده ام ببارم..

    میدانید خنده داراست ولی..

     دلم بی تاب چهره مردانه رویایی ایست که از پس کلمات بی الایشش عشق را میچشیدم..



  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲۶ بهمن ۹۶

    ساده لوحی



    این ساده لوحی که می بینی

    سال ها خیال می کرد

    آدم ها با حرف بچه دار می شوند

    با فاصله می خوابند

    و آغوش فقط

    محض احوال پرسی ست

    و دست دادن

    فعل ساده ی یک خوش و بش

    بین مرد و مرد است

    بین زن و زن.

    ما از عشق تنها

    تنهایی اش را دیدیم.

    علاقه هایی که ابراز در آن مخفی شد.

    ما مجاز به گذشتن از خیال هم نیز نبودیم.

    نخند

    تقصیر نداریم

    سال ها

    به ما عقب مانده هایی که می بینی

    یاد داده بودند

    حین تماشای فیلم های عاشقانه

    بوسه را جلو بزنیم



    +چقدر نوشته های رسول ادهمی دوست دارم:)


  • ۹ پسندیدم:)
  • ۲۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۱۵ شهریور ۹۶

    تنهایی را تمرین کن+الحاقیه


     

    یک بار هم این دوستت دارم لعنتی را

    به کسی نه

    به خود خودت بگو

    خودت برای خودت ناز کن

    خندیدی به خودت بگو ای جان

    لذت ببر از تمام روزهای خلوتت

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۶

    مُد و شاید هم فقر


    زن ها وقتی زیاد چشم به راه ِ 

    نشستن جوجه انگشت هایی مردانه ،

    روی شاخ و برگ گیسو شان می مانند،

    کلافه از این نداری و نبودن

    یک روز 

    دست به تبر می برند و 

    به جان جنگل گیسو می افتند .

    طوری که ما خیال می کنیم مُد بوده لابد 

    که از ریشه زده

    غافل از این که بی نوا

    مرد و مردانه 

    خودش را شبیه نداشته اش کرده،

    که معلوم نشود،

    این چهره چهره ی همانی ست که نیست.

    مردها ولی صبورترند

    آن قدر در انتظار بوسه ی دلخواه می مانند

    که زیر پای لبشان علف می روید

    ما ولی باز فکر می کنیم مُد بوده لابد 

    طرف ریش گذاشته

    غافل از این که بی نوا

    خواسته معلوم نشود

    اجاق بوسه نداشته که روی لبهایش 

    لحاف کشیده سرما نخورند .

    من فکر می کنم  مُد 

    همیشه دلش برای فقر سوخته

    به ویترین  ها نگاه کنی می فهمی

    لباس ها 

    طوری پاره پوره اند 

    که هیچ فقیری

    احساس نداری نکند 

    و نفهمیم که دارد که ندارد

    یا همین عینک دودی

    هم به کار پوشاندن گریه و اشک می آید

    هم به چشم های کبود می ماند




  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۶

    خواستگاری درخواب

     

     

    پیرو پست قبل که گفتم دختر خالم از بله برون اومده..وبعداز تلاشش برای چپاندن(فروکردن) نصف ساندویچ به حلق بنده:|

    داستان خواستگاری روتعریف کردن..

    عروس که تفاوت سنیش با داماد۱۱سال بوده پدرش۷سال پیش فوت میشه..

    چندماه پیش فردی(پدردختر)به خواب پسر میاد و میگه یک امانتی دارم امانت دارهستی مواظبش باشی؟

    جریان این خواب های ادامه دار به حدی میرسه که خواب و خوراک از آقا پسر که پسری مذهبی و متدین هست(درحدی که نصف سال روزه است)میگیره..

  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۳ بهمن ۹۵

    عشق



    عشق گاهی ناخوشایند است و گاهی دلپذیر

    مثل سوتِ اشتباهِ داورانِ رشوه گیر



  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۸ دی ۹۵

    بغض های پنهان


    این روزها دلم محتاج غریبی است..

    که در فریاد سکوت بیراهه ها..

    جایی درست در بن بست بی کسی..

    مرا دریابد..

    و من را که از فرار ناممکن بن بست ها عاجز مانده ام..

    در آغوش گیرد..

    تا حکم پایان این سکوت تلخ تنهایی..

    باشکستن غرور درچشمانم همراه شود..

    غرور ترک خورده ای که مدت هاست در انتظار فروریختن است..

    ورهگذری که غرق درسکوت..بی هیچ کلامی..وحتی زخم زبانی.. مرا در آغوشش نوازش کند..

    آخ دلم چه کودک شده ای..

     چه سر دل هایمان آورد دنیا..

    بی صدا..ذره ذره کنار کسانی که عاشقانه دوستشان داریم..

    جان میدهیم..پر پر میشویم..

    آه ای شهر غم زده..

    از کجای این خراب شده بغض های پنهان شروع شد؟!

    نفرین بر فاصله ی آغوش تا آغوش وغربت بی کران دل ها..

    اینجا..

    در بن بست بی کسی ها..

    میان هق هق بی صدای دلم..

    و نبض احساسی که کند میزند..

    کاش..کاش قبل از جان دادن...

    مرا دریابی..



    +آدم گاهی دلش میخواد بعضی دست نوشته هاشو چندباره بخونه..ببخشید اگه تکراریه..





  • ۹ پسندیدم:)
  • ۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۲۸ آبان ۹۵