1چندسال پیش پسرخالم خونمون بود بچه بود شاید۴/۵سالش بود..

اذیت میکرد خاله برا تهدید به داداش گفت سوزن بزن به پاش سوزن بزن به پاش..تهدید بود تا بلکه بچه بشینه..

دیدیم جیغش رفت هوا داداش سوزن جدی جدی زده بود تو پاش:)))الان داشت شاهکاراشو یاداوری میکرد:|


2میگم بحثم شده بود رفتیم فالوده بستنی من لب نزدم..

میگه:خاک برسرت سر شکم اخه قهر میکنن؟!منو پرتمم کنن از خونه بیرون موقع ناهار ازدیوار برمیگردم تو:)))


3مامان خیلی عصبیم کرده بود موقع برگشتن سوییچ گرفت سمتم که من سوار شم..

بایه لبخند شیطانی سوییچ گرفتم موقع تلافی بود:دی

باسرعت و زیرکانه ماشینارو رد میدادم البته با رعایت قوانین..مامانم چسبیده بود به در ماشین میگفت اروم تر!!!میلی متری ترمز میکردم با ماشین جلویی:دی


4بابا داره نصیحت میکنه اشاره میکنه به سمت راست میگه چندتا از ادمایی که موفق شدن مقایسه کن(کسی اونجا نبود)اشاره کرد سمت من ومیگه با چندتا ادم که موفق نشدن:|بامنه؟!:|


5بابا سوال میپرسه راجع به کارشناسی ارشد..

میگم نمیدونم..

میگه یعنی چی نمیدونی خدایی نکرده قراره دانشجوی این مملکت شی:|

من:|خدایی نکرده؟؟:|

بابا چندوقته داره غیرمستقیم وحواس پرتانه من و با دیوار یکی میکنه:/



+آقا حالش خوبه واین یعنی حال من خوبه:)